انسانيدیکشنری عربی به فارسیبامروت , رحيم , مهربان , باشفقت , تهذيبي , کسي که نوع پرستي را کيش خود ميداند , نوع پرست , بشر دوست , وابسته به بشر دوستي
انسانیت کردنلغتنامه دهخداانسانیت کردن . [ اِ نی ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مردمی کردن . (یادداشت مؤلف ).
dehumanizeدیکشنری انگلیسی به فارسیبی عاطفه کردن، نا انسانی کردن، فاقد احساسات انسانی کردن، فاقد صفات انسانی شدن، از خصاصي انسانی محروم شدن
humanizedدیکشنری انگلیسی به فارسیانسانی، انسانی کردن، انسان شدن، واجد صفات انسانی شدن، با مروت کردن، نرم کردن
humanizingدیکشنری انگلیسی به فارسیانسانی، انسانی کردن، انسان شدن، واجد صفات انسانی شدن، با مروت کردن، نرم کردن
humanizeدیکشنری انگلیسی به فارسیانسانی، انسانی کردن، انسان شدن، واجد صفات انسانی شدن، با مروت کردن، نرم کردن
روح الانسانیلغتنامه دهخداروح الانسانی . [ حُل ْ اِ نی ی ] (ع اِ مرکب ) رجوع به روح انسانی و تعریفات جرجانی شود.
روح انسانیلغتنامه دهخداروح انسانی . [ ح ِ اِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جرجانی در تعریفات گوید: روح انسانی ، جسمی لطیف و عالم و مدرک از انسان است و بر روح حیوانی راکب ، و از «امر» نازل است . و خردها از ادراک کنه آن ناتوانند، و این روح گاهی مجرد و گاهی منطبق در بدن است -انتهی . امر لطیفی است که مستند
انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانیلغتنامه دهخداانجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی . [ اَ ج ُ م َ ن ِ ی ِ ف َ س َ ف َ / ف ِ وَ ع ُ م ِ اِ ] (اِخ ) انجمنی است وابسته به یونسکو که در تهران توسط عده ای از دانشمندان تأسیس شده و هدفهای آن از اینقرار است : الف : سعی در پیشرفت تحقیقات و تتبعات مرب