انطباعلغتنامه دهخداانطباع . [ اِ طِ ] (ع مص ) نقش شدن چیزی بر چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نقش پذیرفتن از مهر و جز آن . (یادداشت مؤلف ). نگاشته شدن . نقش پذیرفتن . نگار بستن . مهر پذیرفتن . || چاپ شدن .باسمه شدن . (یادداشت مؤلف ). بچاپ رسیدن . بطبع رسیدن . || (اِمص ) نقش شدگی . نقش پذیری
انطباعدیکشنری عربی به فارسیاثر , جاي مهر , گمان , عقيده , خيال , احساس , ادراک , خاطره , نشان گذاري , چاپ , طبع
انتباهلغتنامه دهخداانتباه . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیدار گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بیدار شدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). بیدار گشتن . (فرهنگ فارسی معین ). || شرف یافتن . || آگاهی یافتن . (از اقرب الموارد). آگاه شدن . (فرهنگ فارسی معین ). خبردار
انتباهدیکشنری عربی به فارسیتوجه , رسيدگي , پروا , اعتنا , ملا حظه , رعايت , مراعات , اعتناکردن (به) , محل گذاشتن به , ملا حظه کردن
انتباهفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) آگاه شدن ، عبرت گرفتن . 2 - (اِمص .) آگاهی ، بیداری . 3 - تنبیه شدن .