انفادلغتنامه دهخداانفاد. [ اِ ] (ع مص ) نابود گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (آنندراج ). || بی توشه و بی ستور شدن قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بی مال و بی زاد گشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). بی
انفادفرهنگ فارسی عمید۱. نابود کردن؛ نیست کردن.۲. تمام کردن؛ به آخر رساندن.۳. به پایان رسیدن.۴. سپری گشتن.۵. بیتوشه شدن.۶. فرستادن؛ روانه کردن.
انفاذلغتنامه دهخداانفاذ. [ اِ ] (ع مص ) تیر و جز آن بر چیزی گذرانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بفرستادن تیر و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). شمشیر و خنجر بر چیزی گذرانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سلاح بر چیزی بگذرانیدن . (یادداشت مؤلف ). || درگذرانیدن و روا کردن کا
انفاضلغتنامه دهخداانفاض .[ اِ ] (ع مص ) بچه دادن شتر. || درویش گردیدن قوم و مردن ستور آنها و سپری شدن توشه یا سپری گردانیدن آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بی مال و بی زاد گشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || باران زده شدن مردم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنن
انفاطلغتنامه دهخداانفاط. [ اِ ] (ع مص ) آبله انداختن کار در دست یا شوخگین کردن آن را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). آبله دار کردن کار دست را. (از اقرب الموارد). || کمیزانداختن گوسفند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). بول انداختن بز. (از اقرب الموارد).
انفاذفرهنگ فارسی معین( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - اجرا کردن فرمان . 2 - امضای عهد نمودن . 3 - فرستادن .
انفادیلغتنامه دهخداانفادی . [ اِ ] (ص نسبی ) ارسالی :وجوه انفادی ، اقمشه ٔ انفادی . (فرهنگ فارسی معین ).
بالمساواتلغتنامه دهخدابالمساوات . [ بِل ْ م ُ ] (ع ق مرکب ) (از:ب + ال + مساوات ) بطور تساوی : از صد تومان انفاد وزراء و عمال چهار تومان فیمابین ناظر و مستوفی و صاحب جمع و مشرف بالمساوات قسمت میشود. (تذکرةالملوک ص 68). از آنچه عمال و غیره د
کرکیراقانلغتنامه دهخداکرکیراقان . [ ] (اِ) کرکراقان . این نام در تذکرة الملوک به صورت کرکراقان نیز آمده است و در ردیف وزراء عمال بکار رفته : و از اجناس انفاد و وزراء و عمال و کرکیراقان صد یک قیمت . (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 62).
واصلیلغتنامه دهخداواصلی . [ ص ِ ] (ص نسبی ) رسیده . واصل شده . وصول شده : و بغیر همان مبلغ فوق چیزی انفاد خزانه ٔعامره نمیشد و شانزده یک از وجه واصلی سر کار خاصه شریفه در وجه معیرالممالک از قدیم الایام الی الاَّن مقرر و مستمر است . (تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص <span clas
بالمناصفةلغتنامه دهخدابالمناصفة. [ بِل ْ م ُ ص َ ف َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + مناصفه ) مناصفةً. نصفانصف . نیم به نیم . به تساوی تقسیم کردن . نیمانیم . بطور نصف و نیمه . (ناظم الاطباء) : مستوفی ارباب التحاویل و عامل که جنس انفاد می نماید بالمناصفه دویست دینار. (تذکرة المل
چهره نویسیلغتنامه دهخداچهره نویسی . [ چ ِ رَ / رِ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل چهره نویس . ثبت کردن نام غلامان سپاهی : نایبی از جانب مشارالیه (یعنی لشکرنویس ) به اتفاق ایشان روانه ، و سررشته بر حضور و غیبت و چهره نویسی و قدر مواجب ایشان درست داشته
انفادیلغتنامه دهخداانفادی . [ اِ ] (ص نسبی ) ارسالی :وجوه انفادی ، اقمشه ٔ انفادی . (فرهنگ فارسی معین ).