انفکاکلغتنامه دهخداانفکاک . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) زایل گردیدن کف پای شخصی از جای خود. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). زایل گردیدن پای از جای خود. (از اقرب الموارد). از جای بشدن عضو. (تاج المصادر بیهقی ). از بند بیرون آمدن استخوان . از جادررفتن . دررفتگی . (یادداشت مؤلف ). یقال انف
انفقاقلغتنامه دهخداانفقاق . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) گشاده شدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انفراج . (از اقرب الموارد). شکافته شدن . (تاج المصادربیهقی ) (مصادر زوزنی ).
تفکیکفرهنگ مترادف و متضاد۱. افراز، انتزاع، انفکاک، تجزیه، تشخیص، تفریق، جداسازی، جدایی، فصل، فک ۲. جدا کردن
انفصالفرهنگ مترادف و متضاد۱. انفکاک، تجزیه، جدایی، فصل، گسستگی ۲. مفارقت ۳. برکناری، خلع، عزل ۴. انقطاع، گسیختگی ≠ اتصال