انهزاملغتنامه دهخداانهزام . [ اِ هَِ ] (ع مص ) ویران و منهدم شدن . (اقرب الموارد). شکسته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). || شکست خوردن لشکر. بهزیمت شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || بامغاک
انهجاملغتنامه دهخداانهجام . [ اِ هَِ ] (ع مص ) شکسته و ویران گردیدن خانه . || اشک ریختن چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
انجاملغتنامه دهخداانجام . [ اَ ] (اِ) انتها و آخر هرکار. (برهان قاطع) (آنندراج ) (هفت قلزم ). اتمام کار. ضد آغاز. (انجمن آرا). آخر کارها. (فرهنگ خطی ). انتها. آخرکار. (غیاث اللغات ). آخرکار. فرجام . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). آخرکار. عاقبت . (مؤید الفضلاء). عاقبت . (رشیدی ). بافدم . (شرفن
هنجاملغتنامه دهخداهنجام . [ هََ ] (ص ) مردم بیکار و تنبل وکاهل و باطل و مهمل را گویند. (برهان ) : در دنیا سخت سختی و در دین پی سست و میانه کار و هنجامی .ناصرخسرو.
انجاملغتنامه دهخداانجام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نَجم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ستاره ها.
شکستفرهنگ مترادف و متضاد۱. حرمان، ناکامی ۲. انحطاط، انخفاض، انهزام، مغلوبی، هزیمت ۳. انکسار، خردشدن، شکستگی ≠ پیروزی
لادخانلغتنامه دهخدالادخان . (اِخ ) نام غلام ِ حسن خان میواتی که خواجه ٔ خود را پس از انهزام از لشکر ظهیرالدین بابر بکشت و در چاه افکند. (تاریخ شاهی ص 118).
شکستفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل ، ناکامی، نامرادی، باخت، مغلوبیت، مغلوبشدن، هزیمت، انحطاط، افول عدم اطمینان، بنبست، توقف عقبنشینی، دورشدن تخریب انقیاد انهزام، انکسار