انگیختنفرهنگ فارسی عمید۱. واداشتن.۲. تحریک کردن؛ شوراندن.۳. پدید آوردن.۴. نقش برجسته ساختن.۵. زنده کردن دوباره.۶. [قدیمی] جنباندن از جای؛ به جنبش آوردن.۷. [قدیمی] برجهانیدن؛ بلندکردن.
انگیختنلغتنامه دهخداانگیختن . [ اَ ت َ ] (مص ) جنباندن از جای . (برهان قاطع) (از هفت قلزم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جنبانیدن . (انجمن آرا). برجهانیدن . (آنندراج ). بلند ساختن . برکشیدن . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). به حرکت درآوردن : تیغی
انگیختندیکشنری فارسی به انگلیسیactuate, animate, arouse, awake, awaken, draw, excite, motivate, spark, stir