انگریزلغتنامه دهخداانگریز. [ اَ ] (اِ) رستنیی باشد و گل آن مانند گل خسک زرد می شود و اطراف آن خار دارد و آن را بعربی قرطم بری خوانند و به یونانی طریغان گویند. (از برهان قاطع) (هفت قلزم ) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || نوعی از مردم فرنگ هم هست . (برهان قاطع). مراد انگلیس است و ا
انگریزفرهنگ فارسی عمیدانگلیس. Δ تلفظ دیگر از نام انگلیس که در هندوستان از زبان پرتغالی گرفته شده و بعد در بعضی کشورهای اسلامی هم متداول شده.
انگارشلغتنامه دهخداانگارش . [ اَ / اِ رِ ] (اِمص ) انگاردن . (ناظم الاطباء). || (اِ)انگارده . افسانه . سرگذشت . (برهان قاطع). افسانه . قصه . سرگذشت . انگارده . || افسانه گو. || نامه ٔ اعمال . (ناظم الاطباء). || علوم انگارش ، علوم وهمیه . علوم فرضیه . علوم ریاضی
کلکتهلغتنامه دهخداکلکته . [ ک َ ک َت ْ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) نام شهری است معروف که فی الحال دارالاماره ٔ دولت انگریز (انگلیس ) است . وجه تسمیه ٔ کلکته آن است که کالی نام بتی است و به زبان بنگله (بنگال ) کتابمعنی صاحب است ، به مرور ایام و به تغییرات السنه یای حطی
باد شرطلغتنامه دهخدابادشرط. [ دِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد شرطه . باد مساعد. (ناظم الاطباء). باد موافق ، چون شُرْط در اصل بمعنی نشان و علامت است باد موافق را که بادشرط گویند از همین جهت است که علامت روان شدن جهاز ودور شدن طوفانست . و صاحب تاریخ ولایت نامه که بشهر لندن دارالسلطنه ٔ انگری
حاجی بابا افشارلغتنامه دهخداحاجی بابا افشار. [ اَ ] (اِخ ) یکی از کسانی است که اولین بار برای تحصیل به اروپا رفتند و یکی از علل رفتن برای تحصیل به اروپا این بود که در طی دوره ٔ اول جنگهای ایران و روس عباس میرزا و میرزا بزرگ بزودی دریافتند که با وسائل ساده و ناقص از کار افتاده ای که ایشان در اختیار دارند