انگلکلغتنامه دهخداانگلک . [ اَ گ ُ ل َ ] (اِ مصغر) مصغر انگل . اَنگُل ، انگشت کوچک . رجوع به انگل و انگولک کردن شود.
انگلک کردنلغتنامه دهخداانگلک کردن . [ اَ گ ُ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، با انگشت و دست چیزی را کاویدن . ور رفتن با چیزی با انگشت .(از یادداشتهای مؤلف ). || دخالت کردن درکاری (توأم با بهم زدن آن ). (فرهنگ فارسی معین ).
هنالکلغتنامه دهخداهنالک . [ هَُ ل ِ ک َ ] (ع ق مرکب ) آنجا. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ). اسم اشاره برای مکان دور،مرکب از هنا + ک خطاب + لام برای افاده ٔ بعد مکان .
انگلک کردنلغتنامه دهخداانگلک کردن . [ اَ گ ُ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، با انگشت و دست چیزی را کاویدن . ور رفتن با چیزی با انگشت .(از یادداشتهای مؤلف ). || دخالت کردن درکاری (توأم با بهم زدن آن ). (فرهنگ فارسی معین ).
اَنگُشتیگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی ناخنک زدن به غذا ، انگشتر را هم گویند، انگشت کردن کسی ، انگُلَک.
انگلک کردنلغتنامه دهخداانگلک کردن . [ اَ گ ُ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، با انگشت و دست چیزی را کاویدن . ور رفتن با چیزی با انگشت .(از یادداشتهای مؤلف ). || دخالت کردن درکاری (توأم با بهم زدن آن ). (فرهنگ فارسی معین ).