انگزدلغتنامه دهخداانگزد. [ اَ گ ُ زَ ] (اِ) انگوزه . انگژد: از سیستان جامه های فرش افتد بر کردار طبری و زیلوها بر کردار جهرمی و خرمای خشک و انگزد. (حدود العالم ). و رجوع به انگژد شود.
حلیتلغتنامه دهخداحلیت . [ ح ِل ْ ل ] (ع اِ) انغوزه . (ناظم الاطباء).انگزه . (آنندراج ). انکژه . (مهذب الاسماء). انگوزه و آن صمغ درخت انجدان است . انگژد. (زمخشری ). انقوزه .