انیسلغتنامه دهخداانیس . [ اَ ] (ع ص ) مونس . (مهذب الاسماء). انس دهنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || انس گیرنده . (ناظم الاطباء). خوگرفته شده .(غیاث اللغات ). همدم و غمخوار و مصاحب . (غیاث اللغات ). همدم و یار و رفیق و دوست و مصاحب . || هم خو و هم طبع و هم خصلت . (ناظم الاطبا
غاز تایوانیAnas formosaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای کوچک جثه از اردکیان و راستۀ غازسانان با بدن حنایی یا قهوهای روشن و بالهای سفید
روغن بادیان رومیanise oil, oil of aniseواژههای مصوب فرهنگستانروغنی که 8 تا 23 درصد آن را اسیدهای چرب تشکیل میدهند و از بذر بادیان رومی استخراج میشود
حانیشلغتنامه دهخداحانیش . (اِخ ) (مذکور در اشعیا 30:4) گمان میرود که یکی از شهرهای خالصه ٔ شاهی بوده که در جنوب تحفنیس واقع بوده . رجوع به تحفنیس شود. (قاموس کتاب مقدس ).
حنسلغتنامه دهخداحنس . [ ح َ ن َ ] (ع مص ) لازم گرفتن میان معرکه را از شجاعت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
انیسانلغتنامه دهخداانیسان . [ اَ ] (اِ) تمسخر. استهزاء. مسخرگی . بذله . || دروغ . (ناظم الاطباء). کذب و دروغ . (برهان ). سخن دروغ و کذب . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). || افسانه و حکایت دروغ . (ناظم الاطباء). بیهوده . || خلاف . (برهان ). مخالفت و ضدیت . (ناظم الاطباء) (از صحاح الفرس ) (برهان
انیسونلغتنامه دهخداانیسون . [ اَ ] (اِ) گیاهی که دانه های بسیار معطری دارد ولی با دانه های رازیانه غالباً مخلوط میشود. دانه های رازیانه دارای هشت شیار و دانه های انیسون که معمولاًآن را بادیان رومی میگویند دارای ده شیارند (بادیان ختایی غیر از آن است ). (گیاه شناسی گل گلاب ص <span class="hl" dir=
انیسهلغتنامه دهخداانیسه . [ اَ س َ / س ِ ] (اِ) هرچیز بسته که بدشواری از هم جدا شود. (برهان ). هرچیز بسته و منعقد که بدشواری از هم جدا گشته و حل گردد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). هر بستگی که بدشواری حل گردد و آنرا انیشه نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به ان
انیس اصفهانیلغتنامه دهخداانیس اصفهانی . [ اَ س ِ اِ ف َ ] (اِخ ) مؤلف مجمعالفصحاء درباره ٔ او نویسد: اسمش محمد صادق و بخوشخویی معروف و بصفت معامله و تجارت موصوف بود. ازوست :آیا که ره آمدنش زد که نیامدصد چشم بره بر سر هر رهگذری داشت .جان بسختی میدهد از دوری جانان انیس مژده باد ای خلق
انیس طباطباییلغتنامه دهخداانیس طباطبایی . [ اَ س ِ طَ طَ ] (اِخ ) سید جعفربن سید صادق حسینی طباطبائی . از شاعران است . این بیت از اوست :در جهان هر وجود را جانی است جز وجودش که یک جهان جان است .و رجوع به مجمع الفصحاء ج 2 ص 26</spa
انیس غنویلغتنامه دهخداانیس غنوی . [ اَ س ِ غ َ ن َ ] (اِخ ) (متوفی 20 هَ. ق . / 641 م .) انیس بن مرثد غنوی . یکی از صحابیان است . او وپدر و جدش صحبت پیغمبر را ادراک کرده اند. پدرش در جنگ رجیع کشته
انیس نهاوندیلغتنامه دهخداانیس نهاوندی . [ اَ س ِ ن ِ وَ ] (اِخ ) مؤلف مجمعالفصحاء نویسد: اسمش میرزا یوسف و از ملازمان شاهزاده محمود بود. پس از تحصیل کمالات و تکمیل شاعری در سال 1237 هَ. ق . عالم را بدرود نمود. به اندازه ٔ دوهزار بیت شعر دارد. ازوست :رویین دزی بن
انیس آبادلغتنامه دهخداانیس آباد. [ اَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان فشافویه ٔ بخش ری شهرستان تهران در 18هزارگزی خاوری شوسه ٔ قم تهران دارای 410 تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 استان مرکز
تارانیسلغتنامه دهخداتارانیس . (اِخ ) مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: نام گلهای باستانی یعنی مردم قدیم فرانسه است و معبودی بهمین نام داشتند که وی را موکل بر رعد می پنداشتند و به احتمال قوی این همان رب ّالنوعی است که ژرمن های باستانی آنرا «تور» می نامیدند.
مدانیسلغتنامه دهخدامدانیس . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ دَنِس . (متن اللغة). رجوع به دنس شود. || ج ِ مدناس . (ناظم الاطباء).
لانیسلغتنامه دهخدالانیس . (اِخ ) نام جزیره ٔ معظمی از جزایر دریای هند و گویند شجر وقواق (درختی خرافی ) در نخستین جزیره ٔ آن روید. حکیم اسدی در مثنوی گوید : سه هفته چو راندند دل شادکام به کوهی رسیدند لانیس نام جزیره ٔ به پهنای کشور سرش همه بیشه وقواق بود