اهبتلغتنامه دهخدااهبت . [ اُ ب َ ] (ع اِ) اهبة. ساز و یراق . (از منتخب بنقل غیاث اللغات ). عدت . عدة. ساز. سامان . ساختگی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ساز و ساختگی کار. (ناظم الاطباء). اُهب . (ناظم الاطباء). تهیؤ : و امیر شهاب الدوله مسعود... با اهبتی و عدتی ... (تاری
اعبدلغتنامه دهخدااعبد. [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) عابدتر. (یادداشت مؤلف ): وابوالدرداء اعبد امتی و اتقاها. (تاریخ الخلفا ص 33).حبط عملها و لو کانت اعبدالناس . (از مکارم الاخلاق ).
اعبدلغتنامه دهخدااعبد. [ اَ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ عبد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ عبد، بنده . خلاف حر. (آنندراج ). و رجوع به عبد شود.
أحْبَطَدیکشنری عربی به فارسیشکست داد , ناکام کرد , محروم کرد , نااميد کرد , خنثي نمود , بي اثر کرد , بي فرجام نمود
اهبتیلغتنامه دهخدااهبتی . [ اُ ب َ ] (ع اِ) ساز و یراق و این لفظ در حقیقت اهبت است بدون یای تحتانی ساز و یراق . چون در انشاء به یاء واقع شده است لهذا در اینجا برعایت بعضی کسان بیاء نوشت . ظاهراً بودن بیاء غلط کاتبان است که بجای کسره ٔ موصوف ، یاء نوشته است یا آنکه برای تعظیم باشد یعنی ساز و یر
اهبةلغتنامه دهخدااهبة. [ اُ ب َ ] (ع اِ)ساز و ساختگی کار. ج ، اُهَب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اهبت . و رجوع به اهب و اهبت شود.
ساز لشکرلغتنامه دهخداساز لشکر. [ زِ ل َ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تجهیزات لشکر. اهبت . عُدّت . رجوع به ساز شود.
ساز و عدتلغتنامه دهخداساز و عدت . [ زُ ع ُدْ دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و برگ . برگ و ساز. ساز و اهبت : و کیخسرو و لشکر او با ساز و عدت تمام روی بدیشان نهادند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی چ اروپا ص 4). خدمات پسندیده کرده و بمال و ساز و عدت م
مراکبلغتنامه دهخدامراکب . [ م َ ک ِ] (ع اِ) آن چیزها که بر آنها سوار شوند. (غیاث اللغات ). مَرْکَب . (منتهی الارب ). حیوان یا وسائلی که بر آنها سوار شوند و طی طریق کنند، اعم از اسب یا کشتی .رجوع به مرکب شود : بفرموده تا به وجه اعظام و احترام با ساز و عدت و آلت و اهبت و
ملایک سپاهلغتنامه دهخداملایک سپاه . [ م َ ی ِ س ِ ] (ص مرکب ) که سپاه از ملایک دارد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه لشکر از فرشتگان داشته باشد : ذات اعظم خدایگانی که در اهبت جهان گشایی و ابهت فلک فرسایی ، تاج بخش جباران و باج ستان جهانداران است ، جمشیدوار بر سریر سعادت
اهبتیلغتنامه دهخدااهبتی . [ اُ ب َ ] (ع اِ) ساز و یراق و این لفظ در حقیقت اهبت است بدون یای تحتانی ساز و یراق . چون در انشاء به یاء واقع شده است لهذا در اینجا برعایت بعضی کسان بیاء نوشت . ظاهراً بودن بیاء غلط کاتبان است که بجای کسره ٔ موصوف ، یاء نوشته است یا آنکه برای تعظیم باشد یعنی ساز و یر
مناهبتلغتنامه دهخدامناهبت . [ م ُ هََ / هَِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) مناهبة. غارت کردن . غارت : همیشه پادشاهان در طلب ملک بر مجرای این عادت رفته اند... و از یکدیگر به مغالبت و مناهبت فراگرفته .(مرزبان نامه چ قزوینی ص <span class="hl" dir="lt
مناهبتفرهنگ فارسی معین(مَ هَ بَ) [ ع . مناهبة ] (مص ل .) 1 - برابر هم دویدن در مسابقه . 2 - غارت کردن .