اهلیلجلغتنامه دهخدااهلیلج . [ اِ لی ل ِ / ل َ ] (معرب ، اِ) مأخوذ از هلیله ٔ فارسی و به معنی آن . (ناظم الاطباء). معرب هلیله . (غیاث اللغات ). هلیله . (از منتهی الارب ). رجوع به هلیله شود.
اهلیلجةلغتنامه دهخدااهلیلجة. [ اِ لی ل ِ ج َ ] (معرب ، اِ) هلیله . (مهذب الاسماء). یکی از اهلیلج . (منتهی الارب ).
اهلیلجیلغتنامه دهخدااهلیلجی . [ اِ لی ل ِ ] (ص نسبی ) بشکل اهلیلج . هر چیز که مانند هلیله باشد. (ناظم الاطباء). بشکل هلیله . بصورت اهلیلج . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || منسوب است به هلیله . ساخته شده از هلیله . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || در اصطلاح علم مساحت شکلی خاص است و آنچنان باشد که اگر
اهلیلجیفرهنگ فارسی معین(اِ لَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) اگر دو قوس از دایره - که هر یک از نصف دایره کمترند - بر شکلی محیط شوند و کوژی (یا انحداب ) آن ها به یک سمت نباشد آن را «اهلیلجی » گویند.
اصطرلاب اهلیلجیلغتنامه دهخدااصطرلاب اهلیلجی . [ اُ طُ ب ِ اِ لی ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از اقسام اصطرلاب است . رجوع به اسطرلاب شود.
کابلیلغتنامه دهخداکابلی . [ ب ُ ] (ص نسبی ، اِ) بمعنی اهلیلج کابلی است . (دزی ج 2 ص 434). و رجوع به اهلیلج شود. || ماهون درختی به امریکا. (دزی ایضاً).
عاصرلغتنامه دهخداعاصر. [ ص ِ ] (ع ص ، اِ) عبارت است از داروئی که تناول آن باعث بیرون ساختن مواد فاسده از تجاویف و اندرون عضو گردد مانند اهلیلج . (قانون بوعلی ص 150).
کابلیلغتنامه دهخداکابلی . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به کابل : رقص کابلی ، خنجر کابلی ، اهلیلج کابلی : کنون چنبری گشت پشت یلی نتابد همی خنجر کابلی . فردوسی .درفش درفشان پس پشت اویکی کابلی تیغ در مشت او. فردوسی
حب الایارجلغتنامه دهخداحب الایارج . [ ح َب ْ بُل ْ اَ رِ ] (ع اِ مرکب ) داود ضریر انطاکی در تذکره گوید: ینسب الی ابن ماسوا (شاید: ماسویه ) و لم یثبت . ینفع من امراض الدماغ الباردة خصوصاً عن البلغم و یحد البصر و ینقی المعدة. و صنعته : ایارج فیقرا، سته . اهلیلج اصفر، خمسة. تربد، اربعة. انیسون ، ملح ه
اهلیلجةلغتنامه دهخدااهلیلجة. [ اِ لی ل ِ ج َ ] (معرب ، اِ) هلیله . (مهذب الاسماء). یکی از اهلیلج . (منتهی الارب ).
اهلیلجیلغتنامه دهخدااهلیلجی . [ اِ لی ل ِ ] (ص نسبی ) بشکل اهلیلج . هر چیز که مانند هلیله باشد. (ناظم الاطباء). بشکل هلیله . بصورت اهلیلج . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || منسوب است به هلیله . ساخته شده از هلیله . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || در اصطلاح علم مساحت شکلی خاص است و آنچنان باشد که اگر
اهلیلجیفرهنگ فارسی معین(اِ لَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) اگر دو قوس از دایره - که هر یک از نصف دایره کمترند - بر شکلی محیط شوند و کوژی (یا انحداب ) آن ها به یک سمت نباشد آن را «اهلیلجی » گویند.