اوجاقلغتنامه دهخدااوجاق . (ترکی ،اِ) اوجاغ . اجاق : مردمان دوراندیش که نمک خوار اوجاق صفویه بودند. (تاریخ گلستانه ). رجوع به اجاق شود.
اوجاکلغتنامه دهخدااوجاک . (اِخ ) دهی است از دهستان وابو از بخش مرکزی شهرستان آمل دارای 250 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه هراز و محصول آن برنج و صیفی و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).<b
اوزاغلغتنامه دهخدااوزاغ . [ اَ ] (ع اِ) ضعیفان . (از منتهی الارب ) (المنجد) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ج ِ وَزَغَة. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی کربسه یا جانوری شبیه آن . (آنندراج ).
ساری اوجاقلغتنامه دهخداساری اوجاق . (اِخ ) دهی است از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو، واقع در 26 هزارگزی شمال باختری ماکو، و 5 هزارگزی شمال راه ارابه رو بدولی به ماکو، و 1500 گزی مرز ترکیه .
اوجقلغتنامه دهخدااوجق . [ اُ ج َ ] (ترکی ، اِ). اوجاق . اوجاغ . اجاق . دیگدان . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به اجاق و اوجاق شود.
اوجاقلغتنامه دهخدااوجاق . (ترکی ،اِ) اوجاغ . اجاق : مردمان دوراندیش که نمک خوار اوجاق صفویه بودند. (تاریخ گلستانه ). رجوع به اجاق شود.