اودادلغتنامه دهخدااوداد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَدّ یا وِدّ یا وُدّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ود شود.
یهودیاتلغتنامه دهخدایهودیات . [ ی َ دی یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ یهودیه . (دهار). || نوشته یا آثار کتبی مربوط به یهود.
عوذاتلغتنامه دهخداعوذات . (ع ص ، اِ) ج ِ عوذ، که آن جمع عائذ باشد. نوزاییدگان . (از اقرب الموارد). رجوع به عوذ و عائذ شود.
احداثلغتنامه دهخدااحداث . [ اِ ] (ع مص ) ظاهر و پیدا کردن . || زنا کردن . || شکستن وضو. || صیقلی کردن شمشیر را. (منتهی الارب ). آهن بزدودن . (زوزنی ) (تاج المصادر). || نو ایجاد کردن . (منتهی الارب ). نو کردن .(زوزنی ). نو پیدا کردن . (مؤید الفضلاء). || حَدَث کردن . (تاج المصادر) (زوزنی ). غای
أتاحَ لَهدیکشنری عربی به فارسیرابه اوداد , اجازه…را به او داد , زمينه…را برايش فراهم کرد , امکان…را به او داد
ابوسهللغتنامه دهخداابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) ارجانی طبیب . مولد او ارجان فارس . وی به شیراز مقیم بود و در خدمت ابوکالیجار عمادالدوله مرزبان بسر میبرد و جاه و مقامی رفیع داشت سپس زن ابوکالیجار که دختر عم وی بود او را به قصد مسموم کردن یکی از پردگیان پادشاه متهم کرد و سلطان ، امر به حبس اوداد و
ودلغتنامه دهخداود. [ وَدد ] (ع مص ) وِداد. وَداد. ودادة. مودة. مَودِدَة. دوست داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). || آرزو بردن . (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). آرزو داشتن . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) دوستی و محبت . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) دوست . (منتهی
کین خواستنلغتنامه دهخداکین خواستن . [ خوا / خا ت َ] (مص مرکب ) انتقام کشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). انتقامجویی کردن . خونخواهی کردن . کین جستن : کنون است هنگام کین خواستن بباید بسیجید و آراستن . دقیقی .تو
نردبانلغتنامه دهخدانردبان . [ ن َ ] (اِ) نردبام (شیرازی ). نوردبان (اصفهانی ). کردی دخیل : نردووان ، (درجه ، نردبان )، نردوآن ، اردوان ، گیلکی دخیل : نردبام ، تهرانی : نوردبون ، در اراک : نردونگ ، ظاهراً از:نرد (نورد) + بان (= بام ). دو چوب یا آهن عمودی که در میان آنها به فاصله ها چوبهائی افقی