اوردهلغتنامه دهخدااورده . [ اَ رِ دَ ](ع اِ) ج ِ ورید. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رگهای گردن . (آنندراج ). رجوع به ورید شود.
آوردهلغتنامه دهخداآورده . [ وَدَ / دِ ] (ن مف ) بحاصل کرده . ابداع کرده : وی باد صبا اینهمه آورده ٔ تست .سراج قمری .
آوردگهلغتنامه دهخداآوردگه . [ وَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) آوردگاه . رزمگاه . میدان . میدان جنگ : به آوردگه رفت نیزه به دست [ سیاوش ]عنان را بپیچید چون پیل مست . فردوسی .به آوردگه شد سپه ، پهلوان بقلب اندرون با گروه گوان . <p class
جاوردهلغتنامه دهخداجاورده . [ وِ دِه ْ ] (اِخ ) دهی ازدهستان طیبی سرحدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان است . در 7 هزارگزی جنوب خاوری قلعه رئیسی واقع شده و مرکز دهستان است . محلی است کوهستانی و سردسیر و مالاریائی . 65 تن سکنه دار
جاوردهلغتنامه دهخداجاورده . [ وِ دِه ْ ] (اِخ )دهی است از دهستان طیبی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . در 7 هزارگزی جنوب خاوری قلعه ٔ رئیسی و مرکز دهستان است . محلی کوهستانی و سردسیر و مالاریائی است 65 تن سکنه دارد و زبان آن
پایگاه دستاوردهachieved statusواژههای مصوب فرهنگستانپایگاهی اجتماعی که فرد با تکیه بر تلاشهای خود به دست میآورد