اوقةلغتنامه دهخدااوقة. [ ق َ ] (ع اِ) مغاک و چاهی که در آن آب باران گرد آید. || جای بیضه نهادن مرغ در سر کوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
اوقیةلغتنامه دهخدااوقیة. [ اَ قی ی َ ] (اِ) وزنه ای معادل هفت مثقال . جوهری گوید در گذشته چنین بود ولی امروز متعارف در میان مردم و اطبا وزن ده درهم و 57 درهم است و آن یک استار و دو بخش ازسه بخش استار بود . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب
اوکحلغتنامه دهخدااوکح . [ اَ ک َ ] (ع اِ) خاک . (منتهی الارب ) (المنجد) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (آنندراج ). || جای سخت . (منتهی الارب ) (المنجد).
مسطونلغتنامه دهخدامسطون . [ ] (اِ) و آن بر دو گونه است ، مسطون کبیر، و آن از زیت سه اوقیه واز شراب سه اوقیه و هشت غرامی و از عسل چهار اوقیه و نیم است و مسطون صغیر و آن از زیت شش درخمی و از شراب بیست غرامی و از عسل نه درخمی باشد. (بحر الجواهر).
قسط رومیلغتنامه دهخداقسط رومی . [ ق ُ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسط شیرین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به قُسط شود. || بیست اوقیه است و انطاکی و مصری 18 اوقیه است و گویند چهار رطل است و قسط عسل در یونان یک رطل است و گویند یک رطل و نیم و گویند دو رطل و نیم
رطللغتنامه دهخدارطل . [ رِ ] (ع ص ) یا رَطل ؛ اسب سبکرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَطل شود. || (اِ) رَطل . نیم من و آن 12 اوقیه و اوقیه چهل درهم است . (منتهی الارب ) (از رساله ٔ اوزان و مقادیر مقریزی ).