اولجالغتنامه دهخدااولجا. [ اُ ] (ترکی ، اِ) اولجه . اسیر و بندی . (ناظم الاطباء). || غارت و غنیمت . (ناظم الاطباء) (جهانگیری ) : و آخرالامر قلعه نیز مستخلص شد و محترفه ٔ بسیار را اسیر کردند واولجای بی اندازه گرفتند. (جامع التواریخ رشیدی ).
اولجای تیمورلغتنامه دهخدااولجای تیمور. [ اُ ت َ ] (اِخ ) ششمین از خانان مغولستان از نسل چنگیز (805 تا 814 هَ . ق .). رجوع به ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول شود.
اولجه کردنلغتنامه دهخدااولجه کردن . [ اُ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غنیمت گرفتن .(یادداشت مؤلف ) : امراء... کنار آب فرات را تاخته اسب و شتر و گوسفند بی نهایت اولجه کردند. (حبیب السیر در شرح حال تیمور). رجوع به اولجا شود.
اولجامیشیلغتنامه دهخدااولجامیشی . [ اُ ] (ترکی ، اِ) اولجامشی .- اولجامیشی کردن ؛ تعظیم و کرنش کردن : در آن منزل امیر ارغون با عموم اکابر و اعیان و صدور خراسان برسید و اولجامیشی کردند. (رشیدی ).
اولجایتولغتنامه دهخدااولجایتو. [ اُ ] (اِخ ) دومین از سلسله ٔ یوئن در چین از 693 تا 706 هَ . ق . (یادداشت مؤلف ).
اولجامشیلغتنامه دهخدااولجامشی . [ اُ م ِ ] (ترکی ، اِ) اولجامیشی . قسمی از کرنش و تعظیم که زانو را خم کنند زمین را بوسند. (ناظم الاطباء).
اولجایتولغتنامه دهخدااولجایتو. [ اُ ] (اِخ ) معروف به سلطان محمد خدابنده ابن ارغون خان ، متوفی 716 هَ . ق . پادشاه هشتم از هولاکوئیان از سلسله ٔ ایلخانیان که دین تشیع را قبول کرد و خود را سلطان محمد خدابنده نام نهاد. مدت سلطنتش از 703</
اولجه کردنلغتنامه دهخدااولجه کردن . [ اُ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غنیمت گرفتن .(یادداشت مؤلف ) : امراء... کنار آب فرات را تاخته اسب و شتر و گوسفند بی نهایت اولجه کردند. (حبیب السیر در شرح حال تیمور). رجوع به اولجا شود.
خانزاده بدیعالجماللغتنامه دهخداخانزاده بدیعالجمال . [ دَ / دِ ب َ عُل ْ ج َ ] (اِخ ) زن سوم امیر مبارزالدین محمد و مادر سلطان مظفرالدین بایزید و خانزا سلطان بوده است . حافظ ابرو می نویسد: چون امیر مبارزالدین محمد در سنه ٔ اربع و خمسین و سبعمائه (
اولجامیشیلغتنامه دهخدااولجامیشی . [ اُ ] (ترکی ، اِ) اولجامشی .- اولجامیشی کردن ؛ تعظیم و کرنش کردن : در آن منزل امیر ارغون با عموم اکابر و اعیان و صدور خراسان برسید و اولجامیشی کردند. (رشیدی ).
اولجای تیمورلغتنامه دهخدااولجای تیمور. [ اُ ت َ ] (اِخ ) ششمین از خانان مغولستان از نسل چنگیز (805 تا 814 هَ . ق .). رجوع به ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول شود.
اولجایتولغتنامه دهخدااولجایتو. [ اُ ] (اِخ ) دومین از سلسله ٔ یوئن در چین از 693 تا 706 هَ . ق . (یادداشت مؤلف ).
اولجامشیلغتنامه دهخدااولجامشی . [ اُ م ِ ] (ترکی ، اِ) اولجامیشی . قسمی از کرنش و تعظیم که زانو را خم کنند زمین را بوسند. (ناظم الاطباء).
اولجایتولغتنامه دهخدااولجایتو. [ اُ ] (اِخ ) معروف به سلطان محمد خدابنده ابن ارغون خان ، متوفی 716 هَ . ق . پادشاه هشتم از هولاکوئیان از سلسله ٔ ایلخانیان که دین تشیع را قبول کرد و خود را سلطان محمد خدابنده نام نهاد. مدت سلطنتش از 703</