اولجه کردنلغتنامه دهخدااولجه کردن . [ اُ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غنیمت گرفتن .(یادداشت مؤلف ) : امراء... کنار آب فرات را تاخته اسب و شتر و گوسفند بی نهایت اولجه کردند. (حبیب السیر در شرح حال تیمور). رجوع به اولجا شود.
خانزاده بدیعالجماللغتنامه دهخداخانزاده بدیعالجمال . [ دَ / دِ ب َ عُل ْ ج َ ] (اِخ ) زن سوم امیر مبارزالدین محمد و مادر سلطان مظفرالدین بایزید و خانزا سلطان بوده است . حافظ ابرو می نویسد: چون امیر مبارزالدین محمد در سنه ٔ اربع و خمسین و سبعمائه (