اولجامیشیلغتنامه دهخدااولجامیشی . [ اُ ] (ترکی ، اِ) اولجامشی .- اولجامیشی کردن ؛ تعظیم و کرنش کردن : در آن منزل امیر ارغون با عموم اکابر و اعیان و صدور خراسان برسید و اولجامیشی کردند. (رشیدی ).
اولجامشیلغتنامه دهخدااولجامشی . [ اُ م ِ ] (ترکی ، اِ) اولجامیشی . قسمی از کرنش و تعظیم که زانو را خم کنند زمین را بوسند. (ناظم الاطباء).
الجامیشیلغتنامه دهخداالجامیشی . [ اُ ] (ترکی ، اِ) رجوع به اولجامیشی و تاریخ غازان خان چ انگلستان ص 89 شود.
اولجامشیلغتنامه دهخدااولجامشی . [ اُ م ِ ] (ترکی ، اِ) اولجامیشی . قسمی از کرنش و تعظیم که زانو را خم کنند زمین را بوسند. (ناظم الاطباء).