اوهلغتنامه دهخدااوه . [ اَ و وَ ] (ع مص ) آوه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). آه گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ناله نمودن و شکوه کردن . (آنندراج ).
نمای برونبرشcut away shot, cut awayواژههای مصوب فرهنگستاننمایی که جزو رویداد اصلی فیلم نیست، ولی به آن ارتباط دارد و همزمان با آن ارائه میشود
دور ازaway fromواژههای مصوب فرهنگستاندر آییننامة کالای خطرناک، اصطلاحی برای بیان فاصلة استقرار کالاهای مربوط به زیرگروههای مختلف از یکدیگر که معمولاً حدود 3 متر است
غواص آدامزGavia adamsiiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ غواصیان و راستۀ غواصسانان که بزرگترین عضو خانواده با بزرگترین منقار است و بالای بدن و گردن و سرش سیاه است و نوارهای سفیدی بر روی گردن دارد
غواص ستارهایGavia stellataواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ غواصیان و راستۀ غواصسانان که کوچکترین عضو خانواده است و منقار کوچک و خمیده به سمت بالا و پاهای کوچک دارد
بُنبهاfly-away costواژههای مصوب فرهنگستانارزش هواگَرد بدون احتساب قطعات یدکی و هزینههای آموزش و پشتیبانی
اوهاطلغتنامه دهخدااوهاط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وهط. خصومتها. (منتهی الارب ) (المنجد) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
اوهاقلغتنامه دهخدااوهاق . [ اَ] (ع اِ) ج ِ وَهَق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). کمندها. (آنندراج ). رجوع به وهق شود.
اوهاملغتنامه دهخدااوهام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وهم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد) (غیاث اللغات ). آنچه در دل گذرد یا گمان و اعتقاد مرجوح . (آنندراج ).- در اوهام آمدن ؛ بوهم درآمدن . وصف چیزی به وهم آمدن : تو در کنار
اوهدلغتنامه دهخدااوهد. [ اَ هََ ] (ع اِ) روز دوشنبه .ج ، اواهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
اوهدلغتنامه دهخدااوهد. [اَ هَُ ] (ع اِ) ج ِ وهد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زمین پست و هموار. (آنندراج ). رجوع به وهد شود.
اوهاطلغتنامه دهخدااوهاط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وهط. خصومتها. (منتهی الارب ) (المنجد) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
اوهاقلغتنامه دهخدااوهاق . [ اَ] (ع اِ) ج ِ وَهَق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). کمندها. (آنندراج ). رجوع به وهق شود.
اوهاملغتنامه دهخدااوهام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وهم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد) (غیاث اللغات ). آنچه در دل گذرد یا گمان و اعتقاد مرجوح . (آنندراج ).- در اوهام آمدن ؛ بوهم درآمدن . وصف چیزی به وهم آمدن : تو در کنار
اوهدلغتنامه دهخدااوهد. [ اَ هََ ] (ع اِ) روز دوشنبه .ج ، اواهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
اوهدلغتنامه دهخدااوهد. [اَ هَُ ] (ع اِ) ج ِ وهد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زمین پست و هموار. (آنندراج ). رجوع به وهد شود.
داوهلغتنامه دهخداداوه . [ ] (اِخ ) دهی بوده است از توابع قم . در تاریخ قم آمده است این دیه را ریذویه بنا کرده است ، صاحب قلعه ، که بر کوه خوشترست و آنرا قلعه ریزان پشن میگویند و آن بواسطه ٔ بلندی بر ناحیت دور آخر و فراهان مشرف است . راوی گوید که هیچ کس بر فتح این قلعه قادر نشد بواسطه ٔ حصانت
داوهلغتنامه دهخداداوه . [ وَ / وِ ] (اِ) مقداری از راه که هر یک از پیکهای مرتب پیمایند. || برید و پیک پیاده . داوه از ماده ٔ دویدن فارسی . برید پیاده : و البرید ببلادالهند صنفان : فأما بریدالخیل فیسمونه الاولاق (الاولاغ ) و هو خیل تکون للسلطان فی کل مسافة ار
دریای ساوهلغتنامه دهخدادریای ساوه . [ دَرْ ی ِ وَ / وِ ] (اِخ ) دریاچه ٔ ساوه : دریای ساوه خشک شد و چند نوادر پدید آمد [ در روز ولادت پیغمبر ص ] . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 97). رجوع به دریاچه ٔ ساوه و دریاچه
رباط فراوهلغتنامه دهخدارباط فراوه . [ رُ طِ ف َوِ ] (اِخ ) رباطی است بدیلمان بر سرحد میان خراسان و دهستان ، بر کران بیابان نهاده و ثغر است بر روی غوز [ غز ] و اندر رباط یک چشمه آب است چندانکه تنها خوردن را بسنده آید و ایشان را هیچ کشت و برز نیست و غله از حدود نسا و دهستان آرند. (از حدود العالم ).<b