اِبتعثَدیکشنری عربی به فارسیعازم شد , ارسال شد , اعزام شد , روانه شد , فرستاده شد , مبعوث (فرستاده) شد
ابتعاثلغتنامه دهخداابتعاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بعث . (زوزنی ). نَشر. برانگیختن . فرستادن . (حبیش تفلیسی ). گسیل کردن . ارسال .
اباثتلغتنامه دهخدااباثت . [ اِ ث َ ] (ع مص ) اِباثه . شیار کردن (زمین را). || پاک کردن و رفتن (چاه را).