اکاللغتنامه دهخدااکال . [ اُ ] (ع مص ) خوردن بعضی مر بعضی را. (ناظم الاطباء). || اَکْلَة. (از اقرب الموارد). و رجوع به اکله و اَکال . شود. || اَکال . (از اقرب الموارد). و رجوع به سه معنی اخیر اَکال شود.
اکاللغتنامه دهخدااکال . [ اَ ] (ع اِ) طعام . گویند: ماذُقت ُ اکالاً؛ ای شیئاً من طعام . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). چیزی از خوردنی . (یادداشت مؤلف ). طعام و خوردنی . (مؤید الفضلاء). || زحمت ماده شتر از پشم درآوردن بچه در شکمش . (ناظم الاطباء).
اکاللغتنامه دهخدااکال . [ اَک ْ کا ] (ع ص ) خورنده و قاضم . (ناظم الاطباء). بسیارخورنده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). پرخور. سخت خورنده . بسیارخوار. (یادداشت مؤلف ). بسیارخوار. ج ، اکالون . (مهذب الاسماء):باز خاک آمد شد اکال بشرچون جدا شد از بشر روح و بصر. مولوی
اکاللغتنامه دهخدااکال . [ اِ ] (ع مص ) زحمت یافتن ناقه به خارش رحم از پشم برآوردن بچه در شکمش . (ناظم الاطباء). || خرد شدن دندانها و افتادن آنها. (از ناظم الاطباء). || اُکلَه . (ناظم الاطباء). رجوع به اکله شود. || سر چیزی را خوردن . || فانی کردن عمر. || فانی کردن آتش هیزم را. (از اقرب الموارد
اکاللغتنامه دهخدااکال . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اُکل و اُکُل . (ناظم الاطباء). رجوع به اکل شود. || (اِ مص ) خارش . (ناظم الاطباء). خارش . گویند: وجدت فی جسدی اُکالاً. (از مهذب الاسماء).
حیقاللغتنامه دهخداحیقال . (ع مص ) حوقلة. حوقال . بازماندن پیر از جماع بسبب پیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : یا قوم قد حوقلت او دنوت و بعد حیقال الرجال موت .رجوع به حوقلة و حوقال شود.
اکالبلغتنامه دهخدااکالب . [ اَ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ کَلب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به اکالیب و کلب شود.
اکالةلغتنامه دهخدااکالة.[ اَک ْ کا ل َ ] (ع ص ) اکاله . بسیارخورنده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || خورنده ٔ عضو. هرچه بسبب افراط تحلیل و جلا و تفریق نفوذ نقصان جوهر عضو نماید. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). تأنیث اکال : ادویه ٔ اکاله . اخلاط اکاله . مرهم اکالة. (از یادداشت مؤلف ).- <span clas
اکالیبلغتنامه دهخدااکالیب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ کلب ، به معنی سگ . (آنندراج ). اکالب . و رجوع به اکالب و کلب شود.
اکالیپتوسلغتنامه دهخدااکالیپتوس . [ اُ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح گیاه شناسی ) نام درختچه ای از تیره ٔ موردی ها که از درختان مناطق گرمسیر استرالیایی و دارای دم برگهای معطر است . (از گیاه شناسی گل گلاب ص 262). انواع مختلفی از زینتی و جز آن دارد. (یادداشت مؤلف ). درخ
اکالیللغتنامه دهخدااکالیل .[ اَ ] (ع اِ) ج ِ اِکلیل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ اکلیل به معنی تاجها. سربندها. افسرها. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به اکلیل شود.
آکاللغتنامه دهخداآکال . (ع اِ) مهتران قوم .- آکال الملوک ؛ مآکِل پادشاهان .- آکال جُند ؛ ارزاق لشکر.- ذووالاَّکال ؛ رؤسای قبائل جاهلیت که از غنیمت چهاریک (مِرْباع ) برگرفتندی .
بشیر مغافریلغتنامه دهخدابشیر مغافری . [ ب َ م ف ؟ ] (اِخ ) رجوع به بشیربن اکال و بشیربن سعدبن نعمان و الاصابة ج 1 ص 166 شود.
بشیرلغتنامه دهخدابشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن سعدبن نعمان بن اَکّال انصاری معاوی . وی در جنگ احد و خندق حضور یافت . (از الاصابة ج 1 ص 163). و مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: پسرش ایوب بعضی احادیث از وی نقل کرده است و بعضی نام وی را
بشیرلغتنامه دهخدابشیر. [ ب َ ] (اِخ ) بشر. ابن اَکّال معافری انصاری . بغوی و باوردی و جز آنان وی را در زمره ٔ صحابه آورده اند. رجوع به الاصابة ج 1 ص 162 و بشیربن سعدبن نعمان شود.
اکالبلغتنامه دهخدااکالب . [ اَ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ کَلب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به اکالیب و کلب شود.
اکالةلغتنامه دهخدااکالة.[ اَک ْ کا ل َ ] (ع ص ) اکاله . بسیارخورنده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || خورنده ٔ عضو. هرچه بسبب افراط تحلیل و جلا و تفریق نفوذ نقصان جوهر عضو نماید. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). تأنیث اکال : ادویه ٔ اکاله . اخلاط اکاله . مرهم اکالة. (از یادداشت مؤلف ).- <span clas
اکالیبلغتنامه دهخدااکالیب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ کلب ، به معنی سگ . (آنندراج ). اکالب . و رجوع به اکالب و کلب شود.
اکالیپتوسلغتنامه دهخدااکالیپتوس . [ اُ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح گیاه شناسی ) نام درختچه ای از تیره ٔ موردی ها که از درختان مناطق گرمسیر استرالیایی و دارای دم برگهای معطر است . (از گیاه شناسی گل گلاب ص 262). انواع مختلفی از زینتی و جز آن دارد. (یادداشت مؤلف ). درخ
اکالیللغتنامه دهخدااکالیل .[ اَ ] (ع اِ) ج ِ اِکلیل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ اکلیل به معنی تاجها. سربندها. افسرها. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به اکلیل شود.
مهاکاللغتنامه دهخدامهاکال . [ م ِ ] (اِخ ) به قول ابن الندیم نام بتی است ازآن ِ مهاکالیه . در این شعر سوزنی آمده و ظاهراً آن را نام دیوی پنداشته است : کشوری گیر به یک حمله که آن کشور راپادشاه است عزازیل و مهاکال وزیر.و رجوع به مهاکالیه شود.
کاراکالواژهنامه آزادشناسنامه کاراکال نام فارسی:کاراکال نام انگلیسی:Caracal نام علمی:Caracal caracal موها کوتاه، رنگ پشت و دم زرد شنی، پشت گوشها سیاه، با دسته ای از موهای بلند در نوک آن، دست و پا بلند، دم کوتاه، طول سر و تنه ۶۰ تا ۹۰ سانتی متر، دم ۲۳ تا ۳۱ سانتی متر، ارتفاع ۳۸ تا ۵۰ سانتی متر، وزن ۶ تا ۱۹ کیلوگرم. (