اقسوسلغتنامه دهخدااقسوس . [ اَ ] (معرب ، اِ) زرشک . (ناظم الاطباء). دانه ایست مانند زرشک و چون آنرا بشکنند چیزی چسبنده و لزج از درون آن درآید، با زرنیخ بناخن تباه شده نهند برویاند و جمیع ورمها و آماسها را نافع است و مویزج عسلی همانست . (آنندراج ) (هفت قلزم ) (برهان ).
اکسوسلغتنامه دهخدااکسوس . [ اُ ] (اِخ ) به اصطلاح جغرافیای قدیم رود آموی . (ناظم الاطباء)(از ایران باستان ج 2 ص 1694). رجوع به آموی شود.
اقشاشلغتنامه دهخدااقشاش . [اِ ] (ع مص ) به شدن از بیماری چنانکه از جدری . || رفتن و شتافتن . || بسیار شدن خشکی در جایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).