اکفاللغتنامه دهخدااکفال . [ اِ ] (ع مص ) پذیرفتار گردانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پذیرفتار گردانیدن . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 18). ضامن شدن کسی را. (از اقرب الموارد). پذیرفتاری کردن . (دهار). ضامن و پذیرنده ٔ تعهد کردن .
اکفاللغتنامه دهخدااکفال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ کَفَل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). رجوع به کفل شود.
اقفاللغتنامه دهخدااقفال . [ اِ ] (ع مص ) گماشتن بر کسی نگاه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فراهم آوردن کسی را بر کاری . || قافله گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || قفل کردن در را. || خشک کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بازداشتن لشکر را از رفتن . (منتهی الار
اقفاللغتنامه دهخدااقفال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قُفل . (منتهی الارب ). ج ِ قفل ، درفش و نشان و کلیدانه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ).
اقفللغتنامه دهخدااقفل . [ اَ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ قُفل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به قفل شود.
کفللغتنامه دهخداکفل . [ ک َ ف َ ] (ع اِ) سرین و پس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عجز. (از اقرب الموارد). کپل . سرین . سرون . شنج . ردف و امروز گوشت برآمده بالای سرین را گویند. (یادداشت مؤلف ) : مرکب دین که زاده ٔ عرب است داغ یونانش بر کفل منهید <p clas
پذیرفتاریلغتنامه دهخداپذیرفتاری . [پ َ رُ ] (حامص ) پذرفتاری . ضمان . (دهار). ضمانت . ذمّه . کفالت . تعهّد. تقبّل . تکفّل . تکفیل . عهد. تعهد. کیانت . کیان . تکافل . پایندانی . (مجمل اللغه ) : چون شب درآمد عثمان سوی علی آمد و گفت باید که این مردمان را بازگردانی علی گفت بر چ
کفللغتنامه دهخداکفل . [ ک ِ ] (ع اِ) بهره . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ) (غیاث ). نصیب . (دهار) (شرح قاموس ). حصه ٔ چیزی . (غیاث ). حظ و نصیب . (از اقرب الموارد) : من یشفع شفاعة سیئة یکن له کفل منها. (قرآن <span class="hl" dir