پی جوئی کردنلغتنامه دهخداپی جوئی کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاوش کردن . تجسس کردن . || ایز جستن . رد پای کسی را برداشتن .
پی شناسلغتنامه دهخداپی شناس . [ پ َ / پ ِ ش ِ ] (نف مرکب ) که اثر پای شناسد. ایزشناس . قائف . (منتهی الارب ). که ردّ پای تواند یافت . که ایز تواند بردارد.
رَدفسیلtrace fossilواژههای مصوب فرهنگستانرد یا اثر بهجامانده از جانوران در رسوبات قدیمی مانند ماسهسنگ یا شیل یا سنگآهک متـ . ایزفسیل ichnofossil *«ایزفسیل» از «ایز» به معنی ردپا و نشان، و «فسیل» تشکیل شده است