ایلخانلغتنامه دهخداایلخان . (اِخ ) نام ممدوح بندگی شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی . (شرفنامه ) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء) : تا گردنان روی زمین منزجرشدندگردن نهاده بر خط فرمان ایلخان . سعدی .خط مسلسل شیرین که گر نیارم گفت بخط صاحب دیو
ایلخانلغتنامه دهخداایلخان . (ترکی -مغولی ، اِ مرکب ) خان و فرمانروای ایل . لقب سلاطین مغول است . (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). عنوان سلاطین مغول ایران . ج ، ایلخانان . (فرهنگ فارسی معین ). نامی که مغولان به شاهان خود میدادند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : بعد از ایشان یرل
علیخانلغتنامه دهخداعلیخان . [ ع َ ] (اِخ ) (سید...) ابن احمدبن محمدبن معصوم بن نصیرالدین بن ابراهیم بن سلام اﷲبن مسعودبن محمدبن منصور حسنی حسینی دشتکی شیرازی مدنی ، مشهور به ابن معصوم و ملقّب به صدرالدین . ادیب و نحوی و بیانی و لغوی و شاعر بود. در سال 1052 هَ .
علیخانلغتنامه دهخداعلیخان . [ ع َ ] (اِخ ) ابن امیر عمربیک (امیر...). وی از جانب میرزا بدیعالزمان به حکومت قلعه ٔ شیرخان منصوب گشته بود و آنگاه چون پدرش امیرعلی بیک از ملازمت سلطان تخلف جست ، این امیر علیخان از حکومت ایالت شیرخان عزل گشت و منصب او به خواجه نظام الدین احمد واگذارشد، رجوع به حبیب
علیخانلغتنامه دهخداعلیخان . [ ع َ ] (اِخ ) ابن مقیم بن شاهمیر تبریزی ، ملقّب به جواهررقم . رجوع به علی جواهررقم شود.
شیخ علیخانلغتنامه دهخداشیخ علیخان . [ ش َ ع َ ] (اِخ ) زند. سردار رشیدکریمخان (نیمه ٔ دوم قرن 12 هجری ) که در جنگهای متعدّد ایام سلطنت کریمخان شرکت داشت ولی ، خان زند به سعایت ساعیان او را نابینا کرد. (فرهنگ فارسی معین ).
ایلخانیلغتنامه دهخداایلخانی . (ص نسبی ) منسوب به ایلخان . (فرهنگ فارسی معین ). || عنوان سلاطین مغول ایران . (فرهنگ فارسی معین ). نام سلسله ای که در ایران سلطنت کردند از مغولان . || (حامص ) ایلخان بودن . مقام و رتبه ٔ ایلخان . (فرهنگ فارسی معین ). || رئیس ایل . (یادداشت بخط مؤلف ). ایل خان .
تاریخ ایلخانیلغتنامه دهخداتاریخ ایلخانی . [ خ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تاریخ غازانی . اول سال 701 هَ . ق . اول سال شمسی تاریخ ایلخانی بود که به امر غازان خان مقرر گردید. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: بی تفاوتی همان تاریخ ملکی است چه از جهت مبداء چه از جهت ماهها و
علاءالدین ایلخانیلغتنامه دهخداعلاءالدین ایلخانی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ خا ] (اِخ ) رجوع به ابوسعیدبن اولجایتو شود.
ساتیلغتنامه دهخداساتی . (اِخ ) پسر لاودای از جنگاوران عصر غازان خان ایلخان ایران (694 - 703) است . رجوع به تاریخ غازانی ص 98 و 99 شود.
لؤلؤغالغتنامه دهخدالؤلؤغا. [ ل ُءْ ل ُءْ ] (اِخ ) (امیر) از ملازمان سلطان ابوسعید ایلخان مغول . (ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 124).
رضالغتنامه دهخدارضا. [ رِ ] (اِخ ) یا رضای شیرازی ، میرزا محمدرضا. از نویسندگان ایلخان فارس و از گویندگان بود. رجوع به مرآة الفصاحة (حرف «ر») و فرهنگ سخنوران شود.
ارکنه قونلغتنامه دهخداارکنه قون . [ ] (اِخ ) (کمرتند) منزلی از ترکستان که طبق داستانها ایلخان مغول معاصر توربن فریدون پس از شکست یافتن از او بدانجا گریخت . (حبط ج 2 ص 4).
ژفری دلانگلیلغتنامه دهخداژفری دلانگلی . [ ژُ رُ دُ ] (اِخ ) نام سفیرانگلیس به دربار غازان خان ایلخان مغول . (ترجمه ٔ ادبیات ایران تألیف برون ج 3، از سعدی تا جامی ص 46).
ایلخانان ایرانلغتنامه دهخداایلخانان ایران . [ ن ِ ] (اِخ ) نام سلسله ای که از 654 تا 750 هَ . ق . در ایران حکومت کردند و فرزندان چنگیز بودند. در عهد قاآنی منگو ایران نیز در تحت سلطنت خاندان هولاکو از شعبه ٔ فرزندان تولی دارای یک سلسله
ایلخانیلغتنامه دهخداایلخانی . (ص نسبی ) منسوب به ایلخان . (فرهنگ فارسی معین ). || عنوان سلاطین مغول ایران . (فرهنگ فارسی معین ). نام سلسله ای که در ایران سلطنت کردند از مغولان . || (حامص ) ایلخان بودن . مقام و رتبه ٔ ایلخان . (فرهنگ فارسی معین ). || رئیس ایل . (یادداشت بخط مؤلف ). ایل خان .