ایمانلغتنامه دهخداایمان . (ضمیر) در برخی لهجه ها این صورت در کلمات مختوم به «الف » و «واو» و «یاء» بجای ضمیر «ایم » بکار رود و درکلمات غیرمختوم به «الف » یا «یاء» و «واو» بصورت «یمان » استعمال شود که بجای «یم » ضمیر فاعلی اول شخص باشد و بصورت مفرد امر و مفرد ماضی غایب به آخر کلمات ملحق میشود:
ایمانلغتنامه دهخداایمان . (ع مص ) (از «ی م ن ») به یمین درآمدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). از جانب یمین آمدن . (ناظم الاطباء). || به سوی راست رفتن . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (آنندراج ). از جانب راست آمدن : ایمن الرجل ؛ از جانب راست آن مرد درآمد. (ناظم الاطباء).
ایمانفرهنگ فارسی عمید۱. گرویدن.۲. عقیده داشتن.۳. [مقابلِ کفر] (فقه) تصدیق و عمل به احکام دین یعنی اقرار به لسان و عمل به ارکان.
ایمانلغتنامه دهخداایمان . (ع مص ) ائمان . اعتمادکردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || زنهار دادن و بی بیم گردانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در امن قرار دادن کسی را. (از اقرب الموارد). امن گردانیدن . (تاج المصادربیهقی ). ایمن گردانیدن . (ترجمان القرآن ترتیب عا
مقدار اَبرcloud amountواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از آسمان که برطبق برآورد از یک نوع اَبر در تراز معینی یا از انواع اَبر در ترازهای گوناگون پوشیده میشود
ایمانگراییfideismواژههای مصوب فرهنگستانگرایشی مبنی بر اینکه توجیه و اثبات عقلانی همه یا برخی از باورهای دینی ناممکن یا حتی نامطلوب است
کال ایمانیلغتنامه دهخداکال ایمانی . (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش مانه شهرستان بجنورد و در 50هزارگزی شمال باختری مانه و 7 هزارگزی شمال مالرو عمومی مجیدآباد به دشنک واقع است . کوهستانی و گرمسیر است و
شورجه ٔ ایمانلولغتنامه دهخداشورجه ٔ ایمانلو. [ ج ِ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه است و 161 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
ایمان دهلغتنامه دهخداایمان ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) دهنده ٔ ایمان . معتقدسازنده : و آنگه برسالت رسولش کایمان ده عقل شد قبولش .نظامی .
ایمان آبادلغتنامه دهخداایمان آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان سگوند بخش زاغه شهرستان خرم آباد، دارای 240 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ ناوجوی شال و محصول آن غلات است و ساکنین از طایفه ٔ سگوند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).<b
ایمان آبادلغتنامه دهخداایمان آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان ایتیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد، دارای 120 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پشم ، لبنیات است و ساکنین از طایفه ٔ ایتیوندند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
ایمان گسترلغتنامه دهخداایمان گستر. [ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) ایمان ده . گستراننده ٔ ایمان . اشاعه دهنده ٔ ایمان : رستم سزا بودی چو او بر پیل جستی چاکرش ننوشت کفر و شرک را جز تیغ ایمان گسترش .ناصرخسرو.
ایمانگراییfideismواژههای مصوب فرهنگستانگرایشی مبنی بر اینکه توجیه و اثبات عقلانی همه یا برخی از باورهای دینی ناممکن یا حتی نامطلوب است
چایمانلغتنامه دهخداچایمان . (اِمص ) چاییدگی . زکام . سرماخوردگی . نزله . سطاع . لبطه . رجوع به چاییدگی و زکام و سرماخوردگی شود.
زایمانلغتنامه دهخدازایمان . (اِمص ) اسم مصدر از زاییدن است و بمعنی همان . (فرهنگ نظام ) (در تداول عامه ). زایش : حمام زایمان .
نایمانلغتنامه دهخدانایمان . [ ] (اِخ ) نام یکی از قبایل اتراک است و پادشاهان ایشان را [ قوم نایمان را ] در قدیم الزمان نام کوشلوک خان بودی و معنی کوشلوک پادشاه عظیم و قوی باشد. (جامعالتواریخ ج 1) : قبایل و اقوام مغول و نایمان و تمامت لشک
ترایمانلغتنامه دهخداترایمان . [ ت َ ] (اِ) نام مرض اسهال است . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).