اینندفرهنگ فارسی عمید۱. عدد مجهول میان سه تا ده؛ چند: ◻︎ جهان این است و چونین است تا بود / و همچونین بُوَد اینند یارا (رودکی: ۴۹۱).۲. سخن مبهم.۳. سخن از روی شک و ریب.
اینندلغتنامه دهخدااینند. [ ن َن ْ ] (ص ، اِ) به معنی اند و آن عددی است مجهول میان سه و نه و آنرا بعربی بضع خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء). شماره ٔ مجهول مرادف اند و ایدند. (از رشیدی ). اند یعنی شماره ٔ مجهول . (صحاح الفرس ).عددی بود مجهول که به ده نرسیده باشد و آنرا اند و ایدند نیز گویند. (جه
آنندلغتنامه دهخداآنند. [ ن َن ْ ] (اِخ ) یا آنند و زیراب . نام خُرّه ای از ولوپی سوادکوه ، و قریه ٔ بزرگ آن زیراب است .
انانیتلغتنامه دهخداانانیت . [ اَ نی ی َ ] (ع مص جعلی ) نسبت دادن هر چیزی را بشخص خود و همه [ چیز ] را از خود دانستن . (ناظم الاطباء). منی . (فرهنگ فارسی معین ). منیت . (یادداشت مؤلف ). منی و خویشتن بینی و نیز هرچه بنده را باشد بخود مضاف گردانیدن چنانکه گویند نفس من و روح من و دل من . (آنندراج
پنندلغتنامه دهخداپنند. [ پ َ ن َن ْ ] (ص مبهم ) این صورت در لغت نامه ٔ شعوری آمده است و به آن معنی عدد مجهول میدهد.ولیکن این کلمه مجعول و یا مصحف اند و اینند است .
خورد و بردلغتنامه دهخداخورد و برد. [ خوَرْ / خُرْ دُ ب ُ ] (اِمص مرکب ، از اتباع ) کنایه از افراط و زیاده روی . کنایه از تعدی و تجاوز. کنایه از ریخت و پاش بیهده : ور تو گویی جای خورد و برد چون باشد بهشت بر تو از خشم و سفاهت چشم چون پ
تبانچهلغتنامه دهخداتبانچه . [ ت َ چ َ / چ ِ ] (اِ) مبدل تپانچه است . (فرهنگ نظام ). معروف است و بتازیش لطمه خوانند. و تبنچه و توانچه و توالی (؟) مترادف اینند. (شرفنامه ٔ منیری ). سیلی . (لسان العجم شعوری ج 1 ورق <span class="hl
سفاهتلغتنامه دهخداسفاهت . [ س َ هََ ] (ع اِمص ) فرومایگی و بیخبری و سبکی عقل . (غیاث ). کم عقل شدن و فرومایگی و بیخردی و سبکی عقل . (آنندراج ). سفاهة : اگر حذر نکند سود با سفاهت اوچنین ز نیک و بد او چرا همی پرسی . ناصرخسرو.بر من ز ش
تاهلغتنامه دهخداتاه . (اِ) عدد فرد. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). عدد فرد را هم گفته اند که در مقابل جفت است . (برهان ). بمعنی تاه یعنی طاق که عدد فرد باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). || فرد و یک و تک . (فرهنگ نظام ) : بسا شها که نیارد ز خرد جوی