ایوزهلغتنامه دهخداایوزه . [ ای وَ زَ / زِ ] (ص ) ایوازه است که آراسته و پیراسته باشد. (برهان ) (هفت اقلیم ) (جهانگیری ). رجوع به ایواز و ایوز و ایوره شود.
آویزهلغتنامه دهخداآویزه . [زَ / زِ ] (اِ) گوشوار. گوشواره . قرطه : ای از تو مرا گوش پر و دیده تهی خوش آنکه ز گوش پای در دیده نهی تو مردم دیده ای نه آویزه ٔ گوش از گوش بدیده آ که در دیده بهی . کمال ا
اوجیهلغتنامه دهخدااوجیه . [ اَ ی َ ] (ع اِ) ج ِ وِجاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وجاء شود.
اوزةلغتنامه دهخدااوزة. [ اِ وَزْ زَ ] (ع اِ) مؤنث اِوَزّ، مرد کوتاه ستبر و بط و غیره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به اوز شود.
ایوزلغتنامه دهخداایوز. [ ای وَ ] (ص ) ایواز که آراسته و پیراسته باشد. (برهان ) (جهانگیری ) (هفت اقلیم ) (ناظم الاطباء). رجوع به ایواز و ایوازه و ایوزه شود.
ایورهلغتنامه دهخداایوره . [ای وَ رَ / رِ ] (ص ) آراسته و پرداخته . (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 1 ص 142) (شرفنامه ) (انجمن آرا). آراسته . (آنندراج ). رجوع به ایوز و ایواز و ایوزه شود.