بادخیزلغتنامه دهخدابادخیز. (اِخ ) ناحیه ای است قریب بهرات که معرب آن بادغیس است و سبب تسمیه کثرت باد است در آن ناحیه . (آنندراج ) (انجمن آرا). ناحیه ای از اعمال هرات که اکنون معروف به بادغیس است . (ناظم الاطباء). این وجه اشتقاق بر اساسی نیست . رجوع به بادغیس و بادغیش شود.
بادخیزلغتنامه دهخدابادخیز. (نف مرکب ) که باد در آنجا بسیار وزد. بسیارباد. مهب ریاح : منجیل و نواحی آن بادخیز است . || (اِ مرکب ) محل وزش باد.- ببادخیز بودن ؛ ببادی از جای رفتن : بازار جهان اگرچه تیز است کاسدشده ای ببادخیز است .<br
طوفانیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بادخیز، طوفانزا، طوفانخیز ۲. توفنده، متلاطم ۳. موجخیز، پرموج، مواج ≠ آرام ۴. آشوبناک، بحرانزده، پرتلاطم، توفانزده ۵. ناآرام، مشوش، منقلب، بحرانی ≠ آرام
فیفلغتنامه دهخدافیف . [ ف َ] (ع ص ، اِ) جای برابر و هموار. (منتهی الارب ). مکان مستوی . (اقرب الموارد). || بیابان بی آب . || زمین مختلف الریاح . ج ، افیاف ، فیوف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). زمین بادخیز یا بادگیر.