بارزدیکشنری عربی به فارسیمتمايز , برجسته , حاءز اهميت , جالب , ياد اوردني , شخص بر جسته , چيز برجسته , جالب توجه , مورد ملا حظه , قابل توجه , قابل دقت , مورد توجه , باارزش
باریجهفرهنگ فارسی عمیدصمغ دارویی، زردرنگ و تلخمزۀ درختی از خانوادۀ چتریان که برگهای پهن و گلهای زرد دارد؛ گالبانوم.
باریجهلغتنامه دهخداباریجه . [ ج َ ] (اِ) وشا. دارویی است . گاو شیره . ببرزد. بارزد. «فرولاگالبانیفر» باشد. رجوع به وشا و اشقالانس شود. (گیاه شناسی گل گلاب چ دانشگاه طهران ص 235).
باریجهفرهنگ فارسی عمیدصمغ دارویی، زردرنگ و تلخمزۀ درختی از خانوادۀ چتریان که برگهای پهن و گلهای زرد دارد؛ گالبانوم.
باریجهلغتنامه دهخداباریجه . [ ج َ ] (اِ) وشا. دارویی است . گاو شیره . ببرزد. بارزد. «فرولاگالبانیفر» باشد. رجوع به وشا و اشقالانس شود. (گیاه شناسی گل گلاب چ دانشگاه طهران ص 235).