باریدن

bāridan

معنی

۱. فرود آمدن قطره‌های آب، دانه‌های برف، یا تگرگ از آسمان.
٢. فروریختن چیزی مانند باران.

مترادف

۱. باران آمدن
۲. برفآمدن، تگرگ آمدن
۳. سرازیر شدن
۴. ریختن، فرو ریختن ≠ باراندن

جست‌وجوی دقیق

باریدن

فرهنگ فارسی عمید

۱. فرود آمدن قطره‌های آب، دانه‌های برف، یا تگرگ از آسمان.٢. فروریختن چیزی مانند باران.

باریدن

باریدن . [ دَ ] (مص ) آمدن و فروریختن باران ، برف ، تگرگ و جز آن از هوا، و از آسمان بزمین . آنچه ابر و آسمان فروریزد خواه باران باشد و یا برف و جز آن . (ناظم الاطباء). چکیدن و ریختن قطرات آب و غیره (مثل تگرگ و برف ) از ابر: در زمستان ایران باریدن باران لازم است . (فرهنگ نظام

باریدن

دیکشنری فارسی به عربی

ثب , دش , مطر

باریدن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

precipitate, rain, spatter, storm

باریدن

فرهنگ فارسی معین

(دَ) (مص ل .) فرود آمدن باران ، برف ، تگرگ و مانند آن .

جست‌وجوی هم‌آوا

بیاچاریدن

لغت‌نامه دهخدا

بیاچاریدن . [ دَ ] (مص ) آچاردن . آچاریدن : که مر این خاک ترش را تو چو طباخان می ببوی و مزه و رنگ بیاچاری . ناصرخسرو.رجوع به آچاردن و آچاریدن شود.

باردین

لغت‌نامه دهخدا

باردین . (اِخ ) نام شهر. (از لطایف ) (غیاث ). || (قلعه ٔ...)(از تاریخ گزیده چ عکسی 1328 هَ . ق . کمبریج ص 397). و ظاهراً مصحف ماردین باشد. رجوع به ماردین شود.

بچاردن

گویش مازنی

چرابده – بچران

بوردن

گویش مازنی

۱بردن ۲در بازی پیروز شدن ۳ازدواج کردن

بوردن

گویش مازنی

رفتن

جست‌وجوی مشابه

باریدنی

لغت‌نامه دهخدا

باریدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) فرودآمدنی . نازل شدنی . ریختنی . رجوع به باریدن شود.

در باریدن

لغت‌نامه دهخدا

در باریدن . [ دُرر دَ ] (مص مرکب ) پاشیدن در. پاشیده و افشانده شدن دُر. || نزول قطرات باران . || سخن گفتن به روانی . کنایه از سخن شیرین و شیوا از زبان جاری شدن : زبانی که اندر سرش مغز نیست اگردر ببارد همان نغز نیست .فردوسی