بازآوردلغتنامه دهخدابازآورد. [ وَ ] (اِ مرکب ) ره آورد. (آنندراج ). پیشکش و هدیه که کوچک به بزرگ میدهد. (ناظم الاطباء) : جز فغان و ناله ٔ دلسوز نیست در فراق دوست بازآورد دل .اسیری لاهیجی (از آنندراج ).
بازآورد کردنلغتنامه دهخدابازآورد کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معذرت خواستن . عذر قبول کردن از کسی . (ناظم الاطباء) : گفتم از کویش روم بازآمدم با صد نیازهر که گوید ناسزائی بازآوردی کند.کاتبی (از فرهنگ ضیاء).
بازآوردنفرهنگ فارسی عمیددوباره آوردن؛ برگرداندن؛ واپس آوردن: ◻︎ شو تا قیامت آید زاری کن / کی رفته را به زاری بازآری؟ (رودکی: ۵۱۱).
بازآوردنلغتنامه دهخدابازآوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) مراجعت دادن . تجدید کردن . برگرداندن .واپس آوردن . واپس دادن . (ناظم الاطباء) : رو تا قیامت ایدر زاری کن کی مرده را بزاری باز آری ؟ رودکی .که یارد شدن پیش گردان چین که بازآورد فر
بازآوردنrefreshواژههای مصوب فرهنگستان1. تکرار کردن یک عمل که درنهایت به بازسازی یا احیای ویژگیهای آن منجر میشود 2. کپی کردن اطلاعات از یک رسانۀ ذخیرهسازی در همان رسانه
خمارخانهلغتنامه دهخداخمارخانه . [ خ َم ْ ما ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب )میخانه . میکده . خرابات . (ناظم الاطباء) : مرا غم تو به خمارخانه بازآوردز راه کعبه به کوی مغانه بازآورد.خاقانی .
کرانه داشتنلغتنامه دهخداکرانه داشتن . [ ک َ ن َ / ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) بر کنار بودن .بر ساحل جای داشتن . دور از میانه بودن : کرانه داشتم از بحر فتنه چون کف آب نهنگ عشق توام در میانه بازآورد.خاقانی .
بصلاح آوردنلغتنامه دهخدابصلاح آوردن . [ ب ِ ص َ وَ دَ ] (مص مرکب ) بصلاح بازآوردن . اصلاح کردن : محمد یحیی بزابلستان رفت با محمدبن طغرل و آن همه کارها بصلاح بازآورد و بسیستان بازگشت . (تاریخ سیستان ).
سپیددیولغتنامه دهخداسپیددیو. [ س َ / س ِ ] (اِخ ) دیو سپید. (آنندراج ). دیوی که رستم بمازندران او را کشت : و کشتن سپیددیو و شاه مازندران را. و او را بازآورد. (مجمل التواریخ و القصص ص 45). رجوع به دیو سپید
بیرونقلغتنامه دهخدابیرونق . [ رَ / رُو ن َ ](ص مرکب ) (از: بی + رونق ) کساد. بی مشتری . بی رواج .- بازار بی رونق ؛ بازار کساد. کاسد. نارواج . تق و لق . (یادداشت مؤلف ) : کار بیرونقان بساز آوردرفتگان
بازآوردنفرهنگ فارسی عمیددوباره آوردن؛ برگرداندن؛ واپس آوردن: ◻︎ شو تا قیامت آید زاری کن / کی رفته را به زاری بازآری؟ (رودکی: ۵۱۱).
بازآورد کردنلغتنامه دهخدابازآورد کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معذرت خواستن . عذر قبول کردن از کسی . (ناظم الاطباء) : گفتم از کویش روم بازآمدم با صد نیازهر که گوید ناسزائی بازآوردی کند.کاتبی (از فرهنگ ضیاء).
بازآوردنلغتنامه دهخدابازآوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) مراجعت دادن . تجدید کردن . برگرداندن .واپس آوردن . واپس دادن . (ناظم الاطباء) : رو تا قیامت ایدر زاری کن کی مرده را بزاری باز آری ؟ رودکی .که یارد شدن پیش گردان چین که بازآورد فر
بازآوردنrefreshواژههای مصوب فرهنگستان1. تکرار کردن یک عمل که درنهایت به بازسازی یا احیای ویژگیهای آن منجر میشود 2. کپی کردن اطلاعات از یک رسانۀ ذخیرهسازی در همان رسانه