بازار بزرگmall, shopping mallواژههای مصوب فرهنگستانفضایی سرپوشیده یا سرباز که خودرو اجازة رفتوآمد در آن ندارد و دربردارندة شمار بسیاری مغازه و فروشگاه و غذاخوری است
بازار بزرگmall, shopping mall, shopping centre 1, plaza, centreواژههای مصوب فرهنگستانبنایی بزرگ متشکل از چندده باب مغازه و بنگاه و غذاخوری و فضای مناسب برای توقف خودرو و احیاناً فضاهای ورزشی یا تفریحی یا خدماتی
بازارفرهنگ فارسی عمید۱. جای دادوستد و خریدوفروش کالا؛ محل اجتماع و دادوستد فروشندگان و خریداران.۲. کوچۀ سرپوشیده که دارای چندین مغازه یا فروشگاه باشد.⟨ بازار مشترک: (اقتصاد) جامعۀ اقتصادی بهوجودآمده بهوسیلۀ چند کشور بهمنظور تقلیل تعرفۀ گمرکی، اتخاذ سیاست مشترک در امور حملونقل، و تقویت مؤسسات اقتصادی
صندوق بازار پولmoney market fundواژههای مصوب فرهنگستانصندوق سرمایهگذاریای که منابع خود را در اوراق قرضة کوتاهمدت یا سپردههای بانکی کوتاهمدت سرمایهگذاری میکند
تنگی اعتبارcredit crunchواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی در بازار پول که در آن عرضة اعتبار بهشدت محدود میشود
بانکbank 1واژههای مصوب فرهنگستانمؤسسهای انتفاعی با نقش واسطهگری مالی در بازار پول و سرمایه و دیگر خدمات مالی
تأمین مالیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی الی، مالیه، کنترل مالی، بازار پول، نرخ ارز، استقراض بانکمرکزی، بیتالمال، خزانهداری پشتوانه، پشتوانۀ پولی
بازارفرهنگ فارسی عمید۱. جای دادوستد و خریدوفروش کالا؛ محل اجتماع و دادوستد فروشندگان و خریداران.۲. کوچۀ سرپوشیده که دارای چندین مغازه یا فروشگاه باشد.⟨ بازار مشترک: (اقتصاد) جامعۀ اقتصادی بهوجودآمده بهوسیلۀ چند کشور بهمنظور تقلیل تعرفۀ گمرکی، اتخاذ سیاست مشترک در امور حملونقل، و تقویت مؤسسات اقتصادی
بازارلغتنامه دهخدابازار. (اِ) در پهلوی واچار (در هوجستان واچار = سوق الاهواز. رجوع شود به خوزستان ) در پارسی باستان آباکاری مرکب از: آبا در سانسکریت سبها . بمعنی محل اجتماع و جزو دوم مصدر کاری ، بمعنی چریدن (دارمستتر، تتبعات ایرانی ج 2 ص <span class="hl" dir="
بازارلغتنامه دهخدابازار. (اِخ ) (حومه ٔ شیراز)، دهاتی از حومه ٔ شیراز که در میانه ٔ جنوب و مشرق شیراز است . همه را شیب بازارگویند برای اینکه وقتی امیر عضدالدوله ٔ دیلمی شهری دیگر مشتمل بر چندین بازار در خارج شیراز بساخت و ازآن روز تا کنون که اثری از آن شهر باقی نمانده دهات جانب زیر آن شهر را ش
راست بازارلغتنامه دهخداراست بازار. (اِ مرکب ) راسته بازار. (ناظم الاطباء). صف بازار که عبارت از یکی از دو طرف بازار است و در آن دکاکین میباشد : دل ناشاد من در راست بازار زیانکاری نمی سازد بصد سودا خریدار زیانی را. علی نقی کمره ای (از آنندراج ).<
دزدبازارلغتنامه دهخدادزدبازار. [ دُ ] (اِ مرکب ) بازار دزدان . آنجا که دزد بسیار باشد و به کثرت دزدی شود. که بسیار دزدی بدانجای روی دهد.
دوشنبه بازارلغتنامه دهخدادوشنبه بازار. [ دُ شَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) نام بازاری است در بندر انزلی که از اطراف شهر در روز دوشنبه بدان جنس می آورند و می فروشند و نیز خرید می کنند.
دوشنبه بازارلغتنامه دهخدادوشنبه بازار. [دُ شَم ْ ب َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت . واقع در 15 هزارگزی جنوب خاوری رشت سر راه شوسه ٔ رشت به قزوین . دارای 826 تن سکنه . آب آن از خمامرود از سفیدرود تأمی