بازارگانیلغتنامه دهخدابازارگانی . (حامص مرکب ) سوداگری . بازرگانی . بیع و شری . تجارت . داد و ستد. خرید و فروش .معامله . سودا. حرفه ٔ تجارت . تجارت پیشه : کسی را که نام است و دینار نیست ببازارگانی کسش یار نیست . فردوسی .بدو (پیران ) گفت
بازارگانی کردنلغتنامه دهخدابازارگانی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معامله کردن . تجارت کردن . دادوستد کردن : چو بازارگانی کند پادشااز او شاد گردد دل پارسا. فردوسی .هر بازارگانی که با خلق کنی با حق کن .(مجالس سعدی ص <span
بازرگانیلغتنامه دهخدابازرگانی . [ زَ ] (حامص ) تجارت . سوداگری . داد و ستد. خرید و فروش . ستد و داد. معامله .(منتهی الارب ) (المنجد). رَقاحَه . مُتاجَرَه . (منتهی الارب ). تَجر. اِتجار. (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). ضَیعَه . (منتهی الارب ) : و بازرگانی شان [ بازرگان
بازرگانیدیکشنری فارسی به انگلیسیbusiness, commerce, commercial, commercially, merchant, marketplace, mercantile, trade, traffic
بازارگانی کردنلغتنامه دهخدابازارگانی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معامله کردن . تجارت کردن . دادوستد کردن : چو بازارگانی کند پادشااز او شاد گردد دل پارسا. فردوسی .هر بازارگانی که با خلق کنی با حق کن .(مجالس سعدی ص <span
بارشکنلغتنامه دهخدابارشکن . [ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) محل داد و ستد و بازارگانی : استرآباد، شهر بارشکن آبادی است . (تحفه ٔ اهل خراسان ).
اصل و فرعلغتنامه دهخدااصل و فرع . [ اَ ل ُ ف َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ریشه و شاخه . || سرمایه و ربح : نه پیشه نه بازارگانی نه زرع چنین مایه را چون بود اصل و فرع ؟ نظامی .رجوع به اصل شود.
شاد گردیدنلغتنامه دهخداشاد گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) شاد شدن . شاد گشتن . مسرور شدن : چو بازارگانی کند پادشااز او شاد گردد دل پارسا. فردوسی .نیارد بکس جز به نیکی بیادنگردد بر اندوه کس نیز شاد. نظامی (از
کانالغتنامه دهخداکانا. (اِخ ) او نخستین کسی است که در بخارا سکه زد: ... پادشاهی بود نام او«کانا» بخارا خدات و او سی سال بخارا را پادشاه بودو در بخارا بازارگانی به کرباس و گندم بود وی را آگاه کردند که در دیارهای دیگر سیم زده اند و او فرمان داد تا در بخارا سکه زدند از سیم ناب و بر آن صورت وی را
بازارگانی کردنلغتنامه دهخدابازارگانی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معامله کردن . تجارت کردن . دادوستد کردن : چو بازارگانی کند پادشااز او شاد گردد دل پارسا. فردوسی .هر بازارگانی که با خلق کنی با حق کن .(مجالس سعدی ص <span