بازالتفرهنگ فارسی معین[ فر. ] (اِ.) یکی از سنگ های آذرین که دارای سختی نسبتاً زیاد است . رنگ آن سیاه و لبة بریدگی هایش کُند است . این سنگ در دستگاه شش وجهی و متبلور می شود.
بازیلیدلغتنامه دهخدابازیلید. (اِخ ) مؤسس یکی از مکاتب فلسفی و مذهبی اسکندریه معروف بهمین نام ، این مسلک توسط اولیای گنوستیکی نشو ونما گرفت . رجوع به ایران در زمان ساسانیان ، تألیف کریستنسن ، ترجمه ٔ رشید یاسمی ص 57 شود.
بجلد رفتنلغتنامه دهخدابجلد رفتن . [ ب ِ ج ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ، کنایه ) (به جلد چیزی رفتن یاکسی رفتن ) در پوست کسی یا چیزی شدن . متشکل به شکل او شدن . (آنندراج ). در جامه ٔ کسی درآمدن : هرجا حدیث طره ٔ جانانه می رودموج هوا به جلد پریخانه می رود. <p class="author