بازبینفرهنگ فارسی عمیدکسی که در راهآهن، تماشاخانه، یا جای دیگر بلیتها را بازدید و رسیدگی میکند؛ کنترلر.
بازبینلغتنامه دهخدابازبین . (نف مرکب ) وارسی کننده . بجای کنترلر اختیار شده و آن کسی است که کالا و جنسهای تجارتی را رسیدگی کرده برابری آنها را با بارنامه تصدیق مینماید. کسی که در راه آهنها و تماشاخانه ها بلیطهای فروخته شده را بازرسی مینماید تا هر کسی مطابق ارزش بلیط در جای خود قرار گیرد. (واژه
بازبینهchecklistواژههای مصوب فرهنگستانفهرست نامها و موضوعها و مانند آنها که برای تأیید و بررسی یا مقایسه تهیه میشود
بازبینیcheckout 1واژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از آزمایشهای منظم کارکردی و عملیاتی و واسنجی برای تعیین وضعیت سامانۀ سلاح یا اجزای آن
بازبینیدیکشنری فارسی به انگلیسیcheck, control, examination, inspection, overhaul, review, revision, surveillance
surveyorsدیکشنری انگلیسی به فارسینقشه برداران، نقشه بردار، مساح، مبصر کلاس، پیمایشگر، زمین پیما، بازبین
بازبینی کدcode reviewواژههای مصوب فرهنگستانفعالیتی که در آن کد منبع برای بازبینی یا توضیح یا تأیید ارائه و بررسی میشود
بازبینهchecklistواژههای مصوب فرهنگستانفهرست نامها و موضوعها و مانند آنها که برای تأیید و بررسی یا مقایسه تهیه میشود
بازبینة مجاز ـ نامجازgo/no-go checklist, go/no-go listواژههای مصوب فرهنگستانراهنمای مکتوب برای تعیین وضعیت مجازـ نامجاز در هر زیرسامانة مشکلدار هواگرد که در اختیار خدمة پرواز قرار میگیرد
بازبینیcheckout 1واژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از آزمایشهای منظم کارکردی و عملیاتی و واسنجی برای تعیین وضعیت سامانۀ سلاح یا اجزای آن