بازدانستنلغتنامه دهخدابازدانستن . [ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) تمییز کردن . تمییز دادن . تشخیص دادن . بازشناختن : فرق گذاشتن میان دوچیز : حاسد امروز چنین متواری گشتشت و خموش دی همی باز ندانستمی از دابشلیم .(ابوحنیفه ٔ اسکافی از تاریخ بیهقی چ فیاض ص <span class="hl" dir
بازدانستنفرهنگ فارسی عمید۱. تحقیق کردن و اطلاع یافتن.۲. معلوم کردن.۳. مطلع شدن.۴. فهمیدن.۵. تمیز دادن.
تمیز دادنلغتنامه دهخداتمیز دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) فرق دادن و امتیاز و تشخیص دادن و جدا کردن دو چیز مانند هم را از یکدیگر. (ناظم الاطباء). بازشناختن از یکدیگر. شناختن از یکدیگر. فرق کردن . از یکدیگر دانستن . بازدانستن . تمیز کردن . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). رجوع به تمیز و دیگر ترکیبهای آن
وادانستنلغتنامه دهخداوادانستن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) بازدانستن . بازشناختن . تشخیص دادن . تمیز کردن : گر بضاعت دار شرعی سود بشناس از زیان ور عروس آرای فرعی خلعة وادان از کفن .اثیرالدین اخسیکتی .
تمییزلغتنامه دهخداتمییز. [ ت َ ] (ع مص ) جدا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به دو یای تحتانی ... بمعنی جدا کردن . مأخوذ از میز بالفتح . اما فارسیان یک «یا» را بنا بر تخفیف حذف کنند و تمیز بر وزن عزیزمی خوانند. (از غ
وادیدنلغتنامه دهخداوادیدن . [ دی دَ ] (مص مرکب ) دوباره دیدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باز نگریستن . (ناظم الاطباء). تجدید نظر کردن . (یادداشتهای مؤلف ). || دیگر باره دیدن کردن . بازدیدن کردن : گشودم سرسری بر روی دنیا چشم زین غافل که دیدنهای رسمی در عقب وادید
بازلغتنامه دهخداباز. (پیشوند) بر سر افعال می آید و همان معانی یا مفاهیم دیگری را به فعل می بخشد. ناظم الاطباء نویسد: چون این کلمه را بر سر فعل درآورند معنی تکرار صدور به آن میدهد و یا در معانی آن تغییری وارد میکند - انتهی . و گاه نیز زاید بنظر میرسد: بازآزردن . بازآمدن . بازآوردن . بازافتادن