۱. به جا مانده: آثار بازمانده از دورۀ هخامنشیان.
۲. آنکه پس از مرگ کسی باقی میماند؛ خویشاوندان فرد درگذشته.
۳. عقبافتاده.
۴. [قدیمی، مجاز] بینصیب؛ محروم.
۱. بهجامانده، بقیه، پسمانده، مانده
۲. دنبالمانده، عقبمانده، واپسمانده
۳. به هدف نرسیده
۴. خسته، درمانده، کوفته
۵. وارث
۶. خلف، خویش، قوم