بازنشستهفرهنگ فارسی عمید۱. کارمند اداره که سالهای خدمت خود را مطابق قانون به پایان رسانیده و بهواسطۀ خستگی یا پیری از کار برکنارشده و حقوق بازنشستگی میگیرد.۲. [قدیمی، مجاز] خاموششده.
بازنشستهلغتنامه دهخدابازنشسته . [ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) متقاعد. (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ). کسی که بر اثر مدتی کار مداوم در سنین پیری از خدمت دولت معاف میشود ولی حقوقی دریافت میکند. رجوع به بازنشستگی شود. || خاموش . فرونشسته . منطفی :</
بازنشستهفرهنگ فارسی معین(نِ شَ تِ) (اِمف .) کسی که در پیری یا پس از مدتی طولانی یابه علل دیگراز کار برکنار شود واز حقوق بازنشستگی استفاده کند.