بازنهادنلغتنامه دهخدابازنهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) نام نهادن . نام گذاشتن : این دیه جو خواست بن خراسان بنا کرده است و بنام خود بازنهاده . (تاریخ قم ص 78). || روی بازنهادن ؛ بازگشتن . برگشتن <span
فشجلغتنامه دهخدافشج . [ ف َ ] (ع مص ) پایها از هم دور نهادن در رفتن یا به وقت کمیز انداختن . (منتهی الارب ). پای از هم بازنهادن برای بول . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || بازنهادن ناقه پای خود رابرای بول کردن یا دوشیده شدن . (از اقرب الموارد).
ارکاحلغتنامه دهخداارکاح . [ اِ ] (ع مص ) اعتماد کردن . تکیه کردن . || تکیه دادن چیزی را. (منتهی الأرب ). پشت بجای بازنهادن . (تاج المصادر بیهقی ). || مضطر گردانیدن . (منتهی الأرب ). مُلجاء کردن .
ارزاءلغتنامه دهخداارزاء. [ اِ ] (ع مص ) پشت بازنهادن به . || پناه گرفتن به . (منتهی الأرب ). || پناه با کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). پناه بکسی دادن . || نزدیک گردانیدن کشتی بکنار دریا .
مفاجةلغتنامه دهخدامفاجة. [ م ُ فاج ْ ج َ ] (ع مص ) میان پای از هم بازنهادن در رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). میان دو پا را از هم گشاده راه رفتن . (از اقرب الموارد). و رجوع به مفاج شود.
دهنیةلغتنامه دهخدادهنیة. [ دَ نی ْ ی َ ] (ع مص ) رسیدن امری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آرمیدن دریا. || داهی شدن . || رفتن به رفق . || میان پای از هم بازنهادن . (تاج المصادر بیهقی ).