بازوبندفرهنگ فارسی عمید۱. نواری پارچهای برای نشان دادن مٲموریت خاص، عزا، یا عضویت در یک گروه خاص.۲. حلقهای فلزی که برای زینت به بازو بسته میشود.
بازوبندلغتنامه دهخدابازوبند. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تحت جلگه بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور که در 12 هزارگزی شمال فدیشه در جلگه واقع شده است . ناحیه ای است معتدل با 522 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده ٔ آ
بازوبندلغتنامه دهخدابازوبند. [ ب َ ](اِ مرکب ) هر چیزی که بربازو بندند، خواه از سنگهای قیمتی باشد یا غیر آن . (ناظم الاطباء) . بندی مرصع که زینت را به بازو بندند. (یادداشت مؤلف ). پاره ٔ زیوری است معروف . (آنندراج ). حلقه ای که اغلب از فلزات قیمتی تهیه و به بازوی پهلوانان بسته میشده است . دُملُ
بازوبندیلغتنامه دهخدابازوبندی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بازوبند:قرآن بازوبندی . (یادداشت مؤلف ). || نوعی نقش قالی . گل بازوبندی در قالی . (یادداشت مؤلف ).
بازوبندیلغتنامه دهخدابازوبندی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بازوبند:قرآن بازوبندی . (یادداشت مؤلف ). || نوعی نقش قالی . گل بازوبندی در قالی . (یادداشت مؤلف ).