بازگفتلغتنامه دهخدابازگفت . [گ ُ ] (مص مرکب مرخم ) تکرار. بازگو کردن . بازگفتن . تکرار سخن : و در افشای سر و بازگفت حرکات وسکنات تو تلقین های بوجه میکرد. (سندبادنامه ص 92).چون نباشد ز بازگفت گزیردانم انگیخت از پلاس حریر. <p c
بازفتلغتنامه دهخدابازفت . [ زُ ] (اِخ ) قریه ای از اصفهان (مراصد الاطلاع ). از دهات اصفهان است . (مرآت البلدان ج 1 ص 160) . نام یکی از دهستانهای بخش اردل شهرستان شهرکرد اصفهان ، واقع در باختر شهرکرد، که از شمال به کوهستان هفت
بازفتلغتنامه دهخدابازفت . [ زُ ] (اِخ ) نام رودی است از شعبه های کارون که از کوه رنگ (زردکوه ) بختیاری و هفت تنان سرچشمه میگیرد و ابتدا بطرف جنوب شرقی جاری است و در حوالی شیرگاب قوسی تشکیل میدهد و به شمال غربی منحرف میشود. یکی از سرچشمه های این رودخانه بنام آب ناری معروف است . از رودخانه ٔ باز
بازیافتفرهنگ فارسی عمید۱. (اقتصاد) بهدست آوردن دوبارۀ مواد قابلمصرف از مواد استفادهشده.۲. یافتن دوبارۀ چیزی.۳. [قدیمی] دریافت.
بازیافتلغتنامه دهخدابازیافت . [ بازْ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب )پیدا کردن . به دست آوردن : من در اثنای آن گیرودار و در ضمن آن پیکار و کارزار [ در ] اندیشه ٔبازیافت آن جوان میبودم . (مقامات حمیدی ). || استدراک . || خریدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || اصطلاح مالی عهد صف
بازگفتنلغتنامه دهخدابازگفتن . [ گ ُ ت َ] (مص مرکب ) مطلق گفتن . قول . بیان سخن : چه بودی کز آن سان بجستی ز جای بما باز گو ای جهان کدخدای .فردوسی .تهمتن بدیشان چنین گفت بازکه ای نامداران گردن فراز. فردوسی .</p
واگوفرهنگ فارسی عمیدواگفت؛ بازگفت؛ بازگفت سخن شنیده.⟨ واگو کردن: (مصدر متعدی) سخن شنیده را بازگفتن.
واگولغتنامه دهخداواگو. (اِمص مرکب ) واگفت . بازگفت . (ناظم الاطباء). واگوی . واگویه . رجوع به واگو کردن شود.
بازگفتنلغتنامه دهخدابازگفتن . [ گ ُ ت َ] (مص مرکب ) مطلق گفتن . قول . بیان سخن : چه بودی کز آن سان بجستی ز جای بما باز گو ای جهان کدخدای .فردوسی .تهمتن بدیشان چنین گفت بازکه ای نامداران گردن فراز. فردوسی .</p