بازگیریلغتنامه دهخدابازگیری . (اِخ ) دهی است از دهستان میان خواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه که در 12 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ عمومی تربت حیدریه به نیازآباد واقع است . ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و حدود پنجاه تن سکنه ، محصول آن غلات و شغل مردمش زرا
بازگیریلغتنامه دهخدابازگیری . (حامص مرکب ) مصادره . نگاهداری موقتی اموال اشخاص به توسط دولت در موقع احتیاج و برای مصلحت عمومی . (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ) (فرهنگ رازی ).
بازریلغتنامه دهخدابازری . [ ] (اِخ ) نام تیره ای از طایفه ٔ جانکی سردسیر هفت لنگ بختیاری است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 75).
بازیگریلغتنامه دهخدابازیگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) شعبده . بازی نمودن . چشم بندی . فریب : به بازیگری تیر بازه ببست چو شد غرقه پیکانش بگشاد دست . فردوسی .جهان بازیگری داند مکن با این جهان بازی که درمانی بدام او اگر چه تیز پروازی .<
سربازگیریلغتنامه دهخداسربازگیری . [ س َ ] (حامص مرکب ) عمل گرفتن سرباز برای خدمت نظام وظیفه . کار سرباز گرفتن . رجوع به سرباز شود.
سربازگیریفرهنگ فارسی عمیدجمعآوری جوانانی که طبق قانون نظاموظیفه به سن سربازی رسیدهاند؛ گرفتن سرباز.