باستانلغتنامه دهخداباستان . (اِخ )یا بازتان ناحیه ای از اسپانی واقع در بخش ناوار در دره ای بهمین نام . جمعیت آن در حدود 8500 تن است .
باستانلغتنامه دهخداباستان . (ص ، اِ) کهنه . قدیم . (صحاح الفرس ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (شعوری ) . گذشته . قدیم . دیرینه . (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (هفت قلزم ). چیز گذشته . قدیم اَی ضد نو. (شرفنامه ٔ منیری ). کهن . زمان گذشته : ز دانا تو نشنیدی این داست
باژستانلغتنامه دهخداباژستان . [س ِ ] (نف مرکب ) باج ستاننده . (ناظم الاطباء). باجگیر.(آنندراج ) (ناظم الاطباء). مَکّاس . (مهذب الاسماء).
باستیانلغتنامه دهخداباستیان . (فرانسوی ، اِ) استحکام برآمده ٔ برج مانندی که در قلعه میسازند. (ناظم الاطباء).
باشتانلغتنامه دهخداباشتان . (اِخ ) از نواحی هراة[ : هرات در ایام سلطان حسین میرزا بایقرا ] زراعت و عمارتش در افزود... در آن اوان از قریه ٔ باشتان تا ساقسلمان که چهار فرسخ مسافت است در طول و از دره ٔ دو برادران تا پل مالان که قریب دو فرسخ است در عرض تمامی فضای صحرا و بیاب
باستانیلغتنامه دهخداباستانی . (ص نسبی ) قدیم . کهن . عتیق . دیرینه . قدیمی : بکوه اندرون مانده ای دیر گاهی بسنگ اندرون بوده ای باستانی . فرخی .بدان خانه ٔ باستانی شدم به هنجار چون آزمایشگری . منوچهری .<br
باستانسنجشیarchaeometricواژههای مصوب فرهنگستانویژگی آنچه برای تحلیل دادههای باستانشناختی از فنون علمی مانند شیمی و زمینشناسی و فیزیک استفاده میکند
باستانسنجیarchaeometryواژههای مصوب فرهنگستانتجزیهوتحلیل مواد باستانشناختی و تعیین قدمت و شیوۀ ساخت آنها با استفاده از روشهای تجربی، بهویژه آزمایشهای فیزیکی و شیمیایی
باستانشناختیarchaeological/ archaeologicواژههای مصوب فرهنگستانهر آنچه به گونهای مستقیم یا غیرمستقیم با باستانشناسی ارتباط یابد یا باستانشناسی موضوع کار آن باشد
باستان شناسفرهنگ فارسی عمیدشناسندۀ آثار باستانی؛ عالِم و متخصص در علم باستانشناسی؛ عتیقهشناس؛ آرکئولوگ.
باستان شناسیفرهنگ فارسی عمیدعلمی که دربارۀ اشیای عتیقه، بناهای قدیمی، و آثار باستانی بحث و تحقیق میکند؛ علم به آثار عتیقه و اشیای باستانی؛ آرکئولوژی.
باستان نامهفرهنگ فارسی عمیدنامۀ باستان؛ تاریخ و داستان پیشینیان؛ نامه یا کتابی که از گذشته حکایت میکند.
باستان شناسیلغتنامه دهخداباستان شناسی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) علم به آثار تاریخی . شناسایی عتیقات . علم به آثار عتیقه . اصطلاح فرهنگستان ایران در برابر آرکئولوژی .- اداره ٔ کل باستانشناسی ؛ در وزارت فرهنگ ، اداره ای بنام اداره ٔ کل آثار عتیقات در زمان رضا شاه تأسیس گردید
زبان پارسی باستانلغتنامه دهخدازبان پارسی باستان . [ زَ ن ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از زبانهای ایرانی است که در عهد هخامنشیان ، زبان رسمی ایران بوده و با اوستا و سانسکریت شباهت تام دارد و کتیبه های هخامنشیان و برخی ظروف و مهرها بدین زبان و بخط میخی هخامنشی نوشته شده است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ مع
فارسی باستانلغتنامه دهخدافارسی باستان . [ ی ِ ] (اِخ ) زبان دوره ٔ هخامنشی ایران که مطالب آن را با خط میخی مینوشته اند، و از آن سنگ نبشته هایی برجاست . رجوع به پارسی باستان و مقدمه ٔ لغت نامه (مقاله ٔ پارسی باستان تألیف معین ) شود.
فرش باستانلغتنامه دهخدافرش باستان . [ ف َ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرش خاک که کنایه از زمین باشد و عربان ارض گویند. (برهان ).
نامه ٔ باستانلغتنامه دهخدانامه ٔ باستان . [ م َ / م ِ ی ِ ] (اِخ ) باستان نامه . رجوع به باستان نامه شود : پژوهنده ٔ نامه ٔ باستان که از مرزبانان زند داستان . فردوسی .کهن گشت این نامه ٔ باستان ز گفتار و