باسکفرهنگ فارسی عمیدخمیازه؛ دهندره؛ فاژ؛ فاژه: ◻︎ ای برادر بیار کاسهٴ می / چند باسک زنم ز خواب و خمار (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۴).
باسقلغتنامه دهخداباسق . (اِخ ) تلفظ ترکی قوم باسک . رجوع به باسک و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1197 و لغات تاریخیه و جغرافیه ترکی ج 2 ص 30 شود.
ابزيمدیکشنری عربی به فارسیسگک , قلا ب , پيچ , باسگک بستن , دست وپنجه نرم کردن , تسمه فلزي , چپراست , خم شدن
buckleدیکشنری انگلیسی به فارسیدست و پنجه نرم، سگک، قلاب، پیچ، تسمه فلزی، باسگک بستن، خم شدن، دست و پنجه نرم کردن
bucklesدیکشنری انگلیسی به فارسیدست و پنجه نرم، سگک، قلاب، پیچ، تسمه فلزی، باسگک بستن، خم شدن، دست و پنجه نرم کردن