باشگونگیلغتنامه دهخداباشگونگی . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) بازگونگی . حالت مقلوب و معکوس بودن . (شعوری ج 1 ص 198). واژگونگی : زین باشگونگی که ترا رسم و عادتست خود
باسیانیلغتنامه دهخداباسیانی . [ ] (اِخ ) حسین بن حسن باسیانی از محدثان و منسوب به باسیان بوده است . (تاج العروس ).
باشانیلغتنامه دهخداباشانی . (اِخ ) ابوعبید احمدبن محمد الهروی صاحب کتاب «غریبین » در لغت و منسوب به باشان از قرای هرات . رجوع به معجم البلدان و تاج العروس ذیل کلمه ٔ بشن و حاشیه ٔ تاریخ بیهقی چ ادیب ص 110 شود.
باشانیلغتنامه دهخداباشانی . [ ی ی ] (اِخ ) ابوسعید ابراهیم بن طهمان خراسانی از اهالی هرات و ازقریه ٔ باشان بود و جمعی از تابعان را دریافت (از آنجمله عمروبن دینار). وی در مکه بسال 63 هَ . ق . درگذشت . (از معجم البلدان ذیل کلمه ٔ باشان ) و (تاج العروس و انساب سمع
شلغتنامه دهخداش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این حرف شین است که در آن زبان ب