باطنیلغتنامه دهخداباطنی . [ طِ ] (ص نسبی ) منسوب است به فرقه ٔ موسوم به باطنیه . آنکه بطریقه ٔ باطنیه گرویده باشد. سَبعی . قرمطی . هفت امامی . اسماعیلی . تعلیمی . فاطمی . رفیق . (النقض حاشیه ٔ ص 93). ج ، باطنیان و باطنیون : باطنش هس
باطنیلغتنامه دهخداباطنی . [ طِ ] (ص نسبی ) منسوب به باطن . مقابل ظاهری . درونی . داخلی . ذاتی . جوهری .
باطنیلغتنامه دهخداباطنی . [ طِ ] (اِخ ) از شعرای بخارا و بروایتی دیگر از بلخ بوده است . امیر علیشیر نوائی آرد: مرد فقیر و ساده است و در بلخ میباشد و بقدم توکل بزیارت مکه معظمه مشرف شده ، این مطلع ازوست :بسکه داری تنگدل ای غنچه ٔ خندان مراجان ز دل آمد به تنگ و دل گرفت از جان مرا.رجو
باتنیلغتنامه دهخداباتنی . [ ت َن ْ نی ] (اِخ ) نام جد محمدبن مهناست .(منتهی الارب ). و محمد از روات است . نام مردی که نبیره اش محمدبن مهنا از روات حدیث است . (ناظم الاطباء).
خوش باطنیلغتنامه دهخداخوش باطنی . [ خوَش ْ / خُش ْ طِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی خوش باطن . رجوع به خوش باطن شود.
طاهر باطنیلغتنامه دهخداطاهر باطنی . [ هَِ رِ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارت است از کسی که آفریدگار عزّ و علا، مر او را از وساوس و خاطرات نفس و پیوند با اغیار، رهائی بخشوده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به طاهرالباطن شود.
باطنیهلغتنامه دهخداباطنیه . [ طِ نی ی َ ] (اِخ ) اسماعیلیه . اسماعیلیان . تعلیمیه . سبعیه . هفت امامیان . فاطمیان . باطنیان . حشاشین . ملاحده . فدائیان . فرقه ای از شیعه که سلسله ٔ ائمه را به اسماعیل فرزند مهتر امام جعفر صادق ختم کنند و اسماعیل را امام هفتم دانند. تعلیمیان . اصحاب جبال . اصحاب
باطنیهفرهنگ فارسی عمیداز فرقههای شیعه که پیروان آن توجه به باطن دارند و مقید به قیود شریعت نیستند و به عقیدۀ آنان تقید به احکام شرع کار عوام است که ظاهر امور را میبینند.
باطنیونلغتنامه دهخداباطنیون . [ طِ نی یو ] (اِخ ) نام سلسله ٔ حکامی که در سوریه بدین عنوان حکومت کرده اند. در سال 520 هَ . ق . بهرام داعی ، بانیاس را اشغال کرد و در سال 522 هَ . ق . وفات یافت ، خلیفه ٔ او اسماعیل ، شهر را در <sp
خوش باطنیلغتنامه دهخداخوش باطنی . [ خوَش ْ / خُش ْ طِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی خوش باطن . رجوع به خوش باطن شود.
باطنیهلغتنامه دهخداباطنیه . [ طِ نی ی َ ] (اِخ ) اسماعیلیه . اسماعیلیان . تعلیمیه . سبعیه . هفت امامیان . فاطمیان . باطنیان . حشاشین . ملاحده . فدائیان . فرقه ای از شیعه که سلسله ٔ ائمه را به اسماعیل فرزند مهتر امام جعفر صادق ختم کنند و اسماعیل را امام هفتم دانند. تعلیمیان . اصحاب جبال . اصحاب
باطنیهفرهنگ فارسی عمیداز فرقههای شیعه که پیروان آن توجه به باطن دارند و مقید به قیود شریعت نیستند و به عقیدۀ آنان تقید به احکام شرع کار عوام است که ظاهر امور را میبینند.
باطنیونلغتنامه دهخداباطنیون . [ طِ نی یو ] (اِخ ) نام سلسله ٔ حکامی که در سوریه بدین عنوان حکومت کرده اند. در سال 520 هَ . ق . بهرام داعی ، بانیاس را اشغال کرد و در سال 522 هَ . ق . وفات یافت ، خلیفه ٔ او اسماعیل ، شهر را در <sp
خوش باطنیلغتنامه دهخداخوش باطنی . [ خوَش ْ / خُش ْ طِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی خوش باطن . رجوع به خوش باطن شود.
کورباطنیلغتنامه دهخداکورباطنی . [ طِ ] (حامص مرکب ) کندفهمی . کم هوشی . (فرهنگ فارسی معین ). کوردلی . و رجوع به کورباطن و کوردل شود.
طاهر باطنیلغتنامه دهخداطاهر باطنی . [ هَِ رِ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارت است از کسی که آفریدگار عزّ و علا، مر او را از وساوس و خاطرات نفس و پیوند با اغیار، رهائی بخشوده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به طاهرالباطن شود.