پندلغتنامه دهخداپند. [ پ َ ] (اِ) قسمتی است از تقسیمات باغستان (در قزوین ). فند. هر قطعه باغ انگور دارای پنجاه بوته ٔ رَز.
ناوسارلغتنامه دهخداناوسار.(اِ مرکب ) دیرک آسیا که با چرخاب میگردد. || مجرائی که باغستان را بدان آبیاری میکنند. (ناظم الاطباء). || ناسار. رجوع به ناسار شود.
جسارلغتنامه دهخداجسار. [ ] (اِخ ) در صورالاقالیم گوید: شهری کوچک است در باغستان (از دیار بکر و ربیعه ) و کوهستان ایشان زرع میکنند. (از نزهة القلوب ج 3 ص 103).
قینیةلغتنامه دهخداقینیة. [ ق َ ی َ ] (اِخ ) دهی بوده مقابل باب الصغیر شهر دمشق که اینک بصورت باغستان هایی درآمده است . گروهی از دانشمندان در آنجا سکونت گزیده اند. (از معجم البلدان ). رجوع به قینه شود.