بافدمفرهنگ فارسی عمیدعاقبت؛ انجام و پایان کاری؛ سرانجام؛ بهفرجام؛ درآخر: ◻︎ مکن خویشتن از رهِ راست گُم / که خود را به دوزخ بری بافدُم (رودکی: ۵۴۳).
بافدملغتنامه دهخدابافدم . [ دَ / دُ] (اِ) عاقبت . انجام . پایان کار. (برهان قاطع). عاقبت کارها. (فرهنگ جهانگیری ). عاقبت باشد. (فرهنگ اسدی ص 340). فرجام . (شرفنامه ٔ منیری ). آخر : گرچه هر روز اندکی
آفدملغتنامه دهخداآفدم . [ دُ ] (اِ) فرجام . انجام . عاقبت . || (ص ) اخیر. پسین . || (اِخ ) لقب اردوان ، یکی از سلاطین اشکانی : اردوان کوچک ، اَفدم ... آفدم یعنی آخر. (مجمل التواریخ ). اردوان بود بزرگتر پادشاهان ملوک طوائف آنکه آفدم خوانندش . (مجمل التواریخ ). - <sp
باقدملغتنامه دهخداباقدم . (اِ) عاقبت کار باشد از هر شغلی و کاری . (اوبهی ). اما ظاهراً مصحف بافدم (= به افدم ) است بمعنای عاقبت و پایان و سرانجام ، رجوع به باقدم و نیز رجوع به افدم شود.
افدملغتنامه دهخداافدم .[ اَ دُ ] (اِ) آخر. انجام . فرجام . عاقبت . آفدم . (یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به آفدم شود : چه بایدت کردن کنون به افدم مگر خانه روبی چو روبه بدم . بوشکور.گرچه هر روز اندکی برداردش بافدم روزی بپایان آردش
روفتنلغتنامه دهخداروفتن . [ ت َ ] (مص ) جاروب کردن و پاک کردن . (از ناظم الاطباء). رفتن . مصدر دیگر غیر مستعمل آن رویش یا روب است . روبیدن . پاک کردن . جاروب کردن . خاشاک جایی را بیرون کردن . با جاروب یا جامه ای همه را بردن . (یادداشت مؤلف ) : به نیم گرده بروبی به
انبودنلغتنامه دهخداانبودن . [ اَم ْ دَ ] (مص ) آفریدن . (فرهنگ فارسی معین ). انبوشتن است که آفریدن باشد. (احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1052 حاشیه ٔ 2). انبوشش . (نسخه ای از لغت اسدی از یادداشت مؤ